قطره ای آبم زچشم اشکبار افتاده ام
پاره ای آهم براهی بی قرار افتاده ام
آتشم، در خرمن آمال خويش افکنده ام
ناله ام، در دامن شبهای تار افتاده ام
بوسه ای نشکفته ام ،در موی او پيچيده ام
حسرتی بی حاصلم در پای يار افتاده ام
اشک چشمم،آيت نوميديم ای جان ولی
در رهت از ديده ای اميدوار افتاده ام
گر جوانی می کنم در عشق او عيبم مکن
برگ خشکم در گريبان بهار افتاده ام