elva
پسندها
198

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام :
    خاطره‌اي ازدكتر ژانكوكتو دانشمند فرانسوي:......
    خبر نگاري تعريف مي‌ كرد روزي به منزل ژان كوكتو رفتم خانه‌ي او در حفيقت كوهي از قاب عكس٬نقاشي‌هاي هنرمندان مشهور و كتاب بود.
    ژان كوكتو همه چيز را نگه ميداشت و علاقه زيادي به هر يك از آن اشيا دتشت. در يك مصاحبه از ژان كوكتو پرسيدم: اگر مشكلي پيش بيايد چه ميكنيد؟
    گفتم:مثلا همين حالا اين خانه آتش بگيرد و فقط مجبور باشيد كه يك چيز را با خودتان ببريد كدام يك از اين چيزها را انتخاب مي‌كرديد؟
    ژان كوكتو قدري مكث كرد و گفت: آتش را انتخاب مي‌كردم.
    بايد مانند ژان كوكتو هنگام بروز مشكل به جاي دست پاچه شدن و نگران بودن مشكل را تحليل و بي درنگ آن را حل كرد!
    سلام ، عزیزم نمیدونم چرا هروقت من ON می شم تو 1 ساعت قبل بودی دالم واست تنگیده جوجه کوچولو.
    سلام ، منم همین طور ، تابستون خوش می گذره ؟ من که هنوز تحویل پروژه هام تموم نشدن دارم از خستگی میمیرم .
    >>>><<<< لپ تاپ خودتون رو به همراه مزایا و معایبش معرفی کنین...! >>>><<<<
    سلام لاله جونم حوبی تو .............
    دلم تنگته یه عالمه...............................................
    انگار یه سری به ابینجا زدی 2 روز پیش.. عجیبه که کم پیدا شدی و سایت سنگینه
    سلام.. من برگشتم. مختصر و مفید :دی
    فکر میکنم همتون میدونید چرا و در اعتراض به چه چیزی اینجا رو ترک کردم. دلم برای همه دوستانی که اینجا دارم، چه اونا که توی لیست دوستانم هستن و چه اونا که نیست واقعا تنک شده بود (توجه: این یک تعارف نبود) وقتی آدم یه عادت رو ترک میکنه، بازگشت بهش واقعا مشکل میشه، نمیدونم باز هم مثل قبل قعالیت داشته باشم یا نه.. اما فعلا میخوام به همه بگم..... سلام
    مناجات گنجشک با خدا
    گنجشک با خدا قهر بودروزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد
    و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
    گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
    سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
    گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
    خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت
    های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
    سلام حالت خوبه منم مهندسی برق میخونم دانشگاه تبریز تو کدوم دانشگاه درس میخونی
    سلام عزیزم.خوبی؟؟
    دلم برات خیلی تنگیده.......:crying2:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا