bardia_k
پسندها
90

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دیر گاهی است در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند،
    لیك پاهایم در قیر شب است.
    رخنه ای نیست در این تاریكی
    در و دیوار بهم پیوسته.
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته
    نفس آدم ها
    سر بسر افسرده است
    روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطی مرده است
    یه حس زودگذر بود تموم شد. شاید به خاطر اینکه امسال اولین سال بود. الان خوبم
    مرغ مهتاب
    می خواند.
    ابری در اتاقم می گرید.
    گل های چشم پشیمانی می شکفد.
    در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد.
    مغرب جان می کند،
    می میرد.
    گیاه نارنجی خورشید
    در مرداب اتاقم می روید کم کم
    بیدارم
    نپنداریدم در خواب
    سایه ی شاخه ای بشکسته
    آهسته خوابم کرد.
    اکنون دارم می شنوم
    آهنگ مرغ مهتاب
    و گل های چشم پشیمانی را پرپر می کنم.
    ممنون دوست عزیز. راستی شما درس می خونی؟ یا تموم کردی (البته منظورم درسته :d)
    عزیز مگه نمی خوای دین جدیدت رو ترویج کنی. بدبخت به کسی که تو خداش باشی :d
    وقتی ختی عرضه چاپ کتاب نداری
    مگه چه ساعتی بیدار میشی. من ساعت 12 معمولا خوابم اما امشب خواب ندارم
    آخه این چیه که میفرستی؟ قشنگ تر این نبود؟ راستی وضع سایت خرابه برای تو هم همینطوره
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا