آره پس از شنبه که من برم اونجا منو دیگه میشناسه چون من هر جا برم همه جا رو به هم میریزم حالا خبرش بهت میرسه با دوستم امید دیروز رفتیم اونجا یه خانومی بود مسئول آموزش اونجا نمیدونم اسمش چی بود کریمی یه همچین چیزی بهش میگم خانوم کریمی من شاغلم ها باید همه نمره هام رو بدید ها من نمیدونم میگه آقای عزیز بزار پاتون باز بشه یه جلسه برید سر کلاس بعد هنوز نیومده...... اونقدر خندیدیم بعد بهش مدرکم نشون دادم گفت چرا رشته خودتون رو ادامه نمیدید گفتم من عاشق این رشته ام زمان ما که نبود که برگشته میگه یه جوری میگی انگار 100 سال پیش فارغ التحصیل شدی...