حکایت رفاقت من با تو حکایت قهوه است که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم....
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه؟؟
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شد ان را نداشتم...
و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه میخواهم .. حتی تلخ تلخ!!