خرت..خرت..خرت خرتِ اش می آید باز..حالا که برای بار دو هزار و نهصد و چهل و ششم نگاهش می کنم می بینم که باز همان خرت خرت را می دهد، منتهی باز انگاری فرق می کند. یک فرق که خودم هم نمی دانم چیست و از کجا سرش را انداخته و کانهو اسب وارد اینجا شده...
مهم نیست علی ای حال... یکی انگاری دارد یک چیزهایی...