خودتو با یه شعر وصف کن...!

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد که میگیرد قلبم…

لبخند
میزنم!!

یادگاری
توست…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حال من از چهره ام گاهی نمایان میشود............غصه ام در قلب من هر روز پنهان میشود.

گاه اشک درد غم ناگه نمایان میشود............اشک چشمم با دلم جنگ است..پنهان میشود؟
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن....وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور
گربهارعمر باشد باز بر تخت چمن....چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی برمراد ما نرفت....دایما یکسان نباشدحال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند...چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر بهشوق کعبه خواهی زد قدم...سرزنش گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است ومقصد بس بعید...هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان وابرام رقیب...جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در گنج فقروخلوت شبهای تار...تا بود وردت دعا ودرس قران غم مخور.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخت است

بعد از سالها

نیمه گمشده خود را کامل بیابی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـتــ..

و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ...

از دلتنگــى هـــايــم كــه بگــذريــم ،

تنهـــايــى تنهـــا اتفـــاق ايــن روزهـــاى مــن اسـتـــ.!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا اينگونه باور كن!
كمي تنها كمي خسته!
كمي از يادها رفته...
خدا هم ترك ما كرده...
خدا ديگر كجا رفته؟؟؟؟
نميدانم مرا ايا گناهي هست؟؟
كه شايد هم به جرم ان غريبي و جدايي هست!
مرا اينگونه باور كن!!!!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

چشم های من
این جزیره ها که در تصرف غم است
این جزیره ها که از چهار سو محاصره است در هوای گریه های نم نم
گرچه گریه های گاه گاه من آب می دهد
درخت درد را
برق آه بی گناه من ذوب می کند سد صخره های سخت درد را
فکر می کنم عاقبت هجوم ناگهان
عشقفتح می کند پایتخت درد را

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیریست در غیاب تو تحقیر می شوم

بازیچه تحجر و تزویر می شوم

آزادی ای شرافت سنگین آدمی

این روزها بدون تو تعزیر می شوم


فواره رها شده مصداق سعی ماست

پا می شویم و باز زمینگیر می شوم

قد راست می کنیم برای صعود و باز

از ارتفاع خویش سرازیر می شوم

امروز عقده دلمان باز می شود

فردا دوباره بغض گلوگیر می شوم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می دانستم


چه کسی این سرنوشت را برایم بافت


آنوقت به او می گفتم


یقه را آنقدر تنگ بافته ای


که بغض هایم
را نمی توانم...


فرو بدهم

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


اینـــــ کـــــــــه نامشــــــــ زندگیستـــــــ
منــــــــ را کشتــــــــ!
مانده امــــــــ ...
آنکــــــــــه نامشـــــــ مرگـــــــــ استـــــــ
با منـــــــــ چـــــــــه مــــــــی کنــــــد؟!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


دِلـَـــــمــ ؛

گـ ـاهے ميــگيـــ ـرَد !

گـ ـاهے ميــ ـسوزَد !

و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه _خِيــلے وَقتـــ هـ ـا_

ميـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَـ ـد ...
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


با مرغ پنهان

حرف ها دارم
با تو اي مرغي كه مي خواني نهان از چشم
و زمان را با صدايت مي گشايي !
چه ترا دردي است
كز نهان خلوت خود مي زني آوا
و نشاط زندگي را از كف من مي ربايي؟

در كجا هستي نهان اي مرغ !
زير تور سبزه هاي تر
يا درون شاخه هاي شوق ؟
مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمه ادارك بال و پر ؟
هر كجا هستي ، بگو با من .
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.
آفتابي شو!
رعد ديگر پا نمي كوبد به بام ابر.
مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد.
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است، آرام است.
از چه ديگر مي كني پروا؟

سهراب سپهري
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دِلـَـــــمــ ؛

گـ ـاهے ميــگيـــ ـرَد !

گـ ـاهے ميــ ـسوزَد !

و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه _خِيــلے وَقتـــ هـ ـا_

ميـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَـ ـد ...


نزديك آي....

بام را برافكن ، و بتاب ، كه خرمن تيرگي اينجاست.
بشتاب ، درها را بشكن ، وهم را دو نيمه كن ، كه منم
هسته اين بار سياه.
اندوه مرا بچين ، كه رسيده است.
ديري است، كه خويش را رنجانده ايم ، و روزن آشتي بسته است.
مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، كه جدا مانده ام.
به سرچشمه "ناب" هايم بردي ، نگين آرامش گم كردم ، و گريه سر دادم.
فرسوده راهم ، چادري كو ميان شعله و ، دور از همهمه خوابستان ؟
و مبادا ترس آشفته شود ، كه آبشخور جاندار من است.
و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانه زيباي من است.
صدا بزن ، تا هستي بپا خيزد ، گل رنگ بازد، پرنده هواي فراموشي كند.
ترا ديدم ، از تنگناي زمان جستم . ترا ديدم ، شور عدم در من گرفت.
و بينديش ، كه سودايي مرگم . كنار تو ، زنبق سيرابم.
دوست من ، هستي ترس انگيز است.
به صخره من ريز، مرا در خود بساي ، كه پوشيده از خزه نامم.
بروي ، كه تري تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است.
غوغاي چشم و ستاره فرو نشست، بمان ، تا شنوده آسمان ها شويم.
بدر آ، بي خدايي مرا بياگن، محراب بي آغازم شو.
نزديك آي، تا من سراسر ((من)) شوم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانـم به دنبال حقیقت می‌گردند

انگشتانـم ایمان و عقیده را احساس می‌کنند

پاکیزگی را با دستانـم لمس می‌کنـم

و همه چیز را زیـر بـاران اعتراف می‌کنـم

و سپس در مقایل آینـه ایستادم

آنرا شکستـم!

چه شبیه شد آیـنه با من . . .

 

mr.mohamadi

عضو جدید
خرمانتوان خورد از اين خارکه کشتيم
ديبا نتوان بافت از اين پشم که رشتيم
ماکشته ي نفسيمو بسي آخ برآيد زدل ما به قيامت
که چرا نفس نکشتيم
پيري وجواني پي هم چون شب و روزند
ماشب شد وروز آمدوبيدار نگشتيم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم فـــــال می خواهـــــد

قهـــــوه ...تــاروت ...

نمی دانــــــم ؟!

هر چه باشــــــد

هر چه نقـــــش تـــــو را در این روزهـــــای بــیرنــــگ

پــــر رنــــگ کنــــد ...!



دلم پــر است

از این همــــــه روزهــــــای خـــــــــالی !!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو باور میکنی اندوه ماهو.
تو میفهمی سکوت بیشه هارو
هجوم تند رگبار تگرگی.
که میشناسی غرور شیشه هارو
تو معصومی مثل تنهایی من.
شریک غصه های شبنم و نور
تو تنهایی مثل معصومی من.
رفیق قله های پاک و مغرور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا آینه رفتم که بگیرم خبر ازخود
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو برمیخورم اما
در خود شده ام گم به من دسترسی نیست

 

kag.kingboy

عضو جدید
شراب تلخ ميخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا يکدم بياسايم ز دنيا و شر و شورش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



آیینه پرسید که چرا دیر کرده است


نکند دل دیگری او را اسیر کرده است


خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است


تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید موعد قرار تغییر کرده است


خندید به سادگیم آیینه و گفت


احساس پاک تو را زنجیر کرده است


گفتم از عشق من چنین سخن مگوی


گفت خوابی , سالها دیر کرده است


در آیینه به خود نگاه می کنم , آه

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش


او برای همیشه دیر کرده است
 

beso

اخراجی موقت
چقد دیووونگی دارم تمام قلبم آشوبه


تو آرومی نمی دونمی چقد دیووونگی خوبه :gol: ....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهار بودم ...


خزانم کردند ...!


گل ریزان بودم ...


اشک ریزانم کردند ...!


برگ ریزانم کردند ...!


غرق اندر گل و بلبل بودم ...


همنشین با بارانم کردند ...!


گل می پروراندم اما ...


کنون صدای شکستن برگانم زیر پای عابران را می شنوی ...


آری ...



با سنگ دلی بهار را خزان کردند ...!


برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 1035x671 پیکسل میباشد
 
  • Like
واکنش ها: noom

ha-m69

عضو جدید
با یه بیت که نمیشه خودتو وصف کنی اما:

با یه بیت که نمیشه خودتو وصف کنی اما:

در فکر فتح قله قافم که آنجاست /جایی که تا امروز بر آن پرچمی نیست
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن....وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور
گربهارعمر باشد باز بر تخت چمن....چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی برمراد ما نرفت....دایما یکسان نباشدحال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سـرخـوشـ ز سبــوی غـم پنهـانی خـویشـمـ
چـونـــ زلفــ تو سـرگرمـ پریشـانی خـویشــمـ

در بـــزمــ وصـــالــ تو نگــویـمـ زكـمــ و بیــشـ
چـونــ آینـــه خـو كرده به حیرانیـــ خـویشــمـ
 

mr.mohamadi

عضو جدید
شب بود باران ميباريد کودکي زير لب گفت خدايا گريه نکن ما آدما يه روزي خوب ميشيم
 

Ned_Anathema

عضو جدید
با کوچه اواز رفتن نيست
فانوس رفاقت روشن نيست
نترس از هجوم حضورم
چيزى جز تنهايى با من نيست
وقتى تو نباشى من به من مشكوكم
به هر گل به هر سايه روشن مشكوكم
مشكوكم به اشك كبوتر مشكوكم
مشكوكم به خواب خاكستر مشكوكم
بى تو به كابوس و به رويا مشكوكم
به شعله به پروانه حتى مشكوكم
باز امشب فانوسي روشن نيست
با سوگ اين شب يك شيون نيست
از كوكب تا كوكب خواموشي
شب هست و شوق شب كشتن نيست
ترسم نيست از ديوار از بن بست از سايه
تاريك تاريكم من از من ميترسم
چرا دل ببندم به شب كوچه گردى
كه از اين سكوت سترون ميترسم
من از سايه هاى شب بى رفيقي
من از نارفيقانه بودن ميترسم
مشكوكم به اشك كبوتر مشكوكم
مشكوكم به خواب خاكستر مشكوكم
با کوچه اواز رفتن نيست
فانوس رفاقت روشن نيست
نترس از هجوم حضورم
چيزى جز تنهايى با من نيست
شب هست و شوق شب كشتن نيست
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو که رفتي پريشان شد خيالم
همه گفتن که من ديوانه حالم
نميدانند که اين ديوانه در فکر شفا نيست
هر چه هست اما بي وفا نيست

 

Similar threads

بالا