مشاعرۀ سنّتی

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند

در سرکارخرابات کنند ایمان را
 

نارون آبي

عضو جدید
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
 

As7az

عضو جدید
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر:gol:
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت، بپذیر:gol:
دل رمیده ی مارا که پیش می گیرد؟:gol:
خبر دهید به مجنون خجسته از زنجیر:gol:
 

Mahdy.T

عضو جدید
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر:gol:
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت، بپذیر:gol:
دل رمیده ی مارا که پیش می گیرد؟:gol:
خبر دهید به مجنون خجسته از زنجیر:gol:
رسید موسم وصل و رسید فصل امید
خبر دهید به عاشق که صبح عشق دمید
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
 

Mahdy.T

عضو جدید
ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر
نغمه نو از همه پر شور تر
کاش که همسایه ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز دلت به مهر ما نگراید
دیوت همه جز راه بلا ننماید

تا لاجرم اکنون که چنینت باید
می‌گوید من همی نگویم شاید
 

t.askari

عضو جدید
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
 

t.askari

عضو جدید
مرا می گفــت دوش آن یــار عیــــار
ســگ عاشق به از شیـــران هشیـــار
 

t.askari

عضو جدید
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
در ره معبود ما از جان و دل بگذشته ایم
 

t.askari

عضو جدید
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
 

t.askari

عضو جدید
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
 

t.askari

عضو جدید
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
 

t.askari

عضو جدید
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
 

jodeyri

عضو جدید
ما چون دو دریچه روبروی هم
آکاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش و خنده هر روز قرار روز آینده
اکنون یکی از دریچه ها بستست
زیرا دل من شکسته و خستست
نه همر فزون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
 

Mahdy.T

عضو جدید
ما چون دو دریچه روبروی هم
آکاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش و خنده هر روز قرار روز آینده
اکنون یکی از دریچه ها بستست
زیرا دل من شکسته و خستست
نه همر فزون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساغی به من خراب دادی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا