خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از تبار بارانم.

از اهالی احساس.

دلی دارم به زلالی نگاهش .

به نجابت لبخندش و به صداقت جاری کلامش .
 

mahdi_apr

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تیر غم خویش و قلب من را بنگر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ورطه ی خون غرقه شدن را بنگر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خواهی که ز حال زارم آگاه شوی،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برج دو قلوی منهتن را بنگر[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نگاهم کردی و من شعله کشیدم.
نگاهم کردی و من آبی شدم.
نگاهم کردی و آفتابی ترین سمت غزل گشتم.
نگاهم کردی و من شاعر شدم.
بارانی ترین شاعر.
دلداده ترین شاعر.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نگاهم میکنی و از نگاهت بر دلم آیینه می بارد.
ازآن آیینه در آیینه می بالم.
از آن آیینه در آیینه آغازم.
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه جدید گلستان سعدی

مقدمه جدید گلستان سعدی

مقدمه جدید گلستان سعدی

منت خدای را عزوجل که لذت زن را قندو عسل قرار داد. همو که ازدواجش موجب محنت است و به طلاق اندرش مزيد رحمت. هر لنگه كفشي كه بر سر ما مي خورد مضر حيات است و چون مكرر فرود آید موجب ممات. پس در هر لنگه كفش دو ضربت موجود و بر هر ضربت آخي واجب.
مرد همان به كه به وقت نزاع
عذر به درگاه نساء آورد
ورنه زنش از اثر لنگه كفش
حال دلش خوب به جا آورد
ضربت لنگه كفش، لاحسابش هم از راه رسيده، و جيب شوهر بدبخت را به قيچي خياطي درآورده و حقوق يكماهه او را به بهانه جوئي بخورد.
شوهر و نوكر و كلفت و فلک دركارند
تا تو پولی به کف آوري و ماشين بخري
شوهرت با كت و شلوار پر از وصله بود
شرط انصاف نباشد كه تو مانتو بخري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا ....

یا فریاد در گلو یم را بگیر،

یا بغض گلوگیرم را ... هرکدام راه دیگری را بسته​
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

 

FahimeM

عضو جدید
تمامش شوکران بود

من عشق را انگار یک شب خواب دیدم
وز رهگذر ها داستانش را شنیدم
کو آن سبکباری ؟که چون پر می گشودم
چون کودکان در خواب هایم می پریدم
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروز
وز آنچه می نامند فردا نا امیدم

یا جبر بود ویا جهان تاریک آنروز
روزی که من تقدیر خود را برگزیدم
شب بود و سردابی ندیدم آفتابی
چندانکه تو در توی ظلمت را دریدم
شب بو نبود آری تمامش شوکران بود
گل های بسیاری که از هر سوی چیدم
گفتم بیفروزم چراغی در شب اما
درزیر آب انگار کبریتی کشیدم
همواره یا دیر آمدم یا زود یعنی
هر بار بی هنگام شد وقتی رسیدم

استاد حسین منزوی
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین که مینویسم و به واژه می کشم تو رو
دوباره بار غم می شینه رو شونه های من
همین که می شکفی مثه یه گل میون دفترم
دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من
همین که میری از دلم قرار آخرم می شی
دوباره زخم می خورم دوباره باورم می شی
همیــــــــشه کم میارمت
نمـــــــــــشه که نبارمت!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قلابــــــــ تو در آبـــــــ ،

منــــــــ پیش تـــو بر ساحل حسرتــــــ ــ ـ ،

منـــــــــ ماهی ِ بی تابـــــــ .

 

FahimeM

عضو جدید
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد ...

سهراب سپهری
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
تــو میگذری .. زمان ..
میــگـــــذرد !..
چه كنم با دلــــ ـــ ـی ..
كه از تو ..
توان گذشتنش ..
نیستـــــ ـــ ـ !!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و تازه فهمیدم چه شكوهی دارد... [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ایستادن بر روی دو پا آن لحظه كه...به زمین خوردم!!! [/FONT]​
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخوام مثل قدیما
مثل سابق
یه وقتایی یکی با من بخنده.....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عاشقت خواهم ماند..............بي آنكه بداني.

دوستت خواهم داشت ................بي آنكه بگويم .

درد دل خواهم گفت............بي هيچ كلامي .

گوش خواهم داد ....................بي هيچ سخني .

در آغوشت خواهم گريست.......بي آنكه حس كني .

در تو ذوب خواهم شد ...........بي هيچ حرارتي .

اين گونه شايد احساسم نميرد
 

z.19.P

عضو جدید
انم كه توام ز خاك برداشته اي / نقشم به مراد خويش بنگاشته اي
كارم چو به دست خويش بگذاشته اي / مي رويم از ان سان كه توام كاشته اي

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه ...آروم میشی
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود

ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم

گفتني ها را حرف زدم

كودكي ها رو مرور كردم

و زمان فراموش شد

كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود

همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...

حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن

من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم

نه هزاران كيلومتر دور از تو

امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم

خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم

زيرا هميشه دل تنگ بودم

امروز خنده هايم بلند بود

و قلبم پر از شادي

انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود

كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد

كاش زندگي دو صفحه داشت

صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من

وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت

وكيبورد هم كار دل را مي كرد

كاش زندگي فقط همين بود فقط همين

كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن

كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد

تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني

كاش مي شد فاصله را از بين برد

تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد

اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است

و باور اين كه كسي دوستت دارد

كاش مي شد همه چيز را باور كرد

حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...

اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود

كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد

كاش همه چيز حقيقت داشت

حتي يك عشق مجازي........:gol:

 

Similar threads

بالا