امشب دارم از غصه می میرم
از دوری تواز فاصله ها از دلتنگیت
دیگه حالم خوب نیست
دیگه خنده روی لبهام رنگی نداره
دیگه دنیا بی تو شیرینی و طعمی نداره
دیگه من اون آدم دلباخته نیستم
دیگه اون شاعری نیستم که برات شعر بگه
از اون شعرای قشنگ
از اون شعرایی که می گفتی برات چقدر دلنشینه
دیگه من اون آدمی نیستم که با دل تو بشینه
همراهت بشه همرازت بشه غمخوارت باشه
دیگه حس گفتن غزل رو ندارم
دیگه نمیشینم سعدی بخونم
حافظ بخوانم ، ستار بزنم
دیگه
دیگه
چقدر بگم از دیگه هایی که حالشو ندارم
دیگه تو را ندارم
حالا فقط و فقط ، فقط
خدا رو دارم