بزه دیده و انواع آن در سیاست جنایی ایران

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
شهاب الدین ناصری پشت دربندی
انسان بزهکار اثر دکتر سزار لمبروزو- تحول عمیقی در نحوه نگرش به بزه دیده را سبب شد، چرا که زمینه ساز نگرش علمی به جرم بوده و در حدود ده سال بعد زمینه تولد رشته جرم شناسی را فراهم کرد. کمتر از یک سده پس از تولد جرم شناسی، برخی جرم شناسان در مقام حل معمای جرم و برای علت شناسی بزهکاری محور مطالعات خود را بر کنشگر دیگر فرآیند بزهکاری، یعنی «بزه دیده» متمرکز کردند تا جایگاه و نقش وی را در تکوین جرم برآورد کنند. این مطالعات و تحقیقات جرم شناسان سبب شد رشته جدیدی بنام «بزه دیده شناسی علمی» (اولیه) ایجاد گردد. براساس یافته های این رشته جدید، بزه دیده مستقیم جرم که تا پیش از این مستحق حمایت و معمولا بی تقصیر تلقی می شد و شایسته و نیازمند هرگونه مساعدتی بود، می توانست به عنوان عامل موثری در وقوع جرم و الهام بخش اندیشه مجرمانه باشد؛ و از همه مهم تر می تواند در جریان ارتکاب جرم و درحالی که خود مقدم در ارتکاب بزه بوده، به لحاظ عدم توانایی جسمانی یا یک اتفاق خارج از اراده خود، به جای آنکه مجرم شود، قربانی جرم واقع گردد.
براین اساس، زوج کیفری نباید همواره بصورت سیاه و سفید قضاوت شوند. همیشه اینگونه نیست که یکی بی گناه و دیگری گناهکار باشد، بلکه ممکن است شیری یا خاکستری رنگ بوده و درواقع بزه دیده هم در وقوع جرم به نوعی نقش داشته باشد.
پس بدون تردید بررسی علمی و ملاحظه عنصر مؤثری چون قربانی جرم به منزله شخصیت کلیدی در فرآیند منجر به اعمال مجرمانه یا فرآیندهای برخواسته از آن تحول عمیقی در علت شناسی جنایی است.
در همین راستا این فصل ابتدا به بررسی فرآیند بزه دیدگی و وجوه مختلف بزه دیدگان پرداخته و آنگاه مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بنابراین مطالب این فصل در دو بحث زیر ارائه می گردد:
مبحث اول: تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان
مبحث دوم: بررسی مؤلفه های موثر در انتخاب بزه دیدگان

مبحث اول : تحلیل فرآیند بزه دیدگی و آشنایی با گونه های بزه دیدگان

در گذشته، مجرم تقریباً به طور انحصاری تمامی توجه پژوهشگران در قلمرو جرم شناسی را به خود معطوف ساخته بود، به طوری که تلاش های فراوانی در جهت پی بردن به خصوصیت ها، ناهنجاری ها، اختلالات روانی، نواقص شخصیتی و عوامل روانی دیگر که بتواند رفتار مجرمانه را تبیین نماید، انجام می گرفت. از طرفی چون گروه های طرفدار قربانیان، آنها را افرادی بی گناه می دانستند، مخالف بررسی عملی نقشی بودند که قربانیان ممکن است در ایجاد جرائم داشته باشند. در هر حال، تلاش برای درک جرم بدون در نظر گرفتن تمام جنبه های آن – از جمله ویژگیها و رفتار قربانی – همچون تلاشی خواهد بود برای تکمیل پازلی که همه قطعات آن را در اختیار نداریم.
تکامل سریع جرم شناسی و قلمرو گسترده آن، افق تازه ای در تحقیقات جرم شناسی گشود به طوری که در دهه 1940، توجه دانشمندان به رابطه میان بزه دیده و بزهکار جلب می شود، هر چند پایه گذاران رشته جرم شناسی از حیاتی بودن آن آگاه بودند. هانس فون هنتیگ ، بنیامین مندلسون و هانری هنبرگر جملگی بر اهمیت بررسی روابط میان مجرم و بزه دیده به منظور درک بهتر خاستگاه و آثار جرم تاکید کردند. از زمان انتشار نتایج این مطالعات پیشگام، دانشمندان زیادی بررسی های خود را بر این جنبه از مسئله جرم متمرکز کردند، به گونه ای که جرم شناسی بزه دیده شناسی که اساس آن بر مطالعه بزه دیدگان استوار است، جدیدترین شاخه از جرم شناسی نظری است که موضوع آن بررسی ویژگی ها و عملکرد بزه دیده، و روابط وی با مباشر عمل مجرمانه و نقش او در ارتکاب جرم می باشد.
به عبارتی دیگر بزه دیده، به عنوان یکی از کنشگران اصلی یا فراموش شده جرم بتدریج وارد پژوهش ها و مطالعات جرم شناسان و حقوقدانان کیفری شد و شایسته همان توجهاتی تلقی گردید که از دیر باز در علوم جنایی، در ابعاد حقوقی و تجربی آن، برای بزهکار در نظر گرفته می شد و این رهیافت که بزه دیده می تواند در قبل، در طول و بعد از ارتکاب جرم نقش داشته باشد، به نوعی طرز تلقی سنتی برای مبارزه جامعه علیه جرم با تاکید بر مجازات برای مجرم را اصلاح نمود.
به همین منظور در این مبحث ابتدا رویکردهای بزه دیده شناسی و فرآیند بزه دیدگی تبیین خواهد شد. سپس به بیان گونه های جرم شناختی بزه دیدگان پرداخته خواهد شد. براین اساس مطالب این مبحث در دو گفتار زیر ارائه می گردد:
گفتار اول : رویکرد های بزه دیده شناسی و تحلیل فرایند بزه دیدگی
گفتار دوم: آشنایی با گونه های جرم شناختی بزه دیدگان

گفتار اول : رویکردهای بزه دیده شناسی و تحلیل فرآیند بزه دیدگی

بزه دیده شناسی یا جرم شناسی مجنی علیه شناسی، جدیدترین رشته از جرم شناسی واکنش اجتماعی است و به رغم اینکه در بطن دانش جرم شناسی متولد شد اما به مرور زمان تبدیل به یک قلمرو مطالعاتی خاص شد. امروزه نیاز جرم شناسی به مطالعه قربانیان جرم، ممکن است واضح و آشکار و حتی تا حدودی بدیهی به نظر برسد اما چنین نیاز آشکاری به مدت بیش از یک قرن از دایره توجه جرم شناسان دور بود.
بزه دیده شناسی در گذر زمان دارای دو رویکرد مهم بوده است، به همین منظور در این گفتار مراحل تحولات و رویکردهای بزه دیده شناسی و در نهایت تئوری های مهمی که در زمینه بزه دیده شناسی مطرح شده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

الف) رویکردها و تحولات بزه دیده شناسی
1 بزه دیده شناسی اولیه (علمی)
1-1) ریشه های فلسفی و اخلاقی بزه دیده شناسی
هرچند قدمت جرم شناسی مبتنی بر مشاهده و تجربه به یک قرن اخیر برمی گردد اما عمر جرم شناسی علمی، فلسفی و اخلاقی به قدمت عمر جوامع بشری می رسد. تقریباً عموم جرم شناسان یا پیشگامان علم جرم شناسی متفق القولند که تولد جرم شناسی همزمان با تولد بشر بوده است و اندیشه های جرم شناسی ابتدا در آثار ادبا و فلاسفه به وجود آمد و اینان بودند که به پدیده مجرمانه با دیده ی موشکاف و متفکرانه نگریستند.
در کتاب دانش نامه جرم شناسی ذیل واژه «جرم شناسی» آمده: «قبل از تولد جرم شناسی و سازماندهی آن به عنوان یک رشته مطالعاتی علمی، یک دوره ی طولانی غیر علمی وجود داشته است. تاریخ تفکر جرم شناسی در کشورهای غربی با فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو و با تراژدی نویسان یونانی چون آشیل، اورپید و سوفکل آغاز گردید. این تفکر از مکاتب وحی(مثل مکتب سنک)، مسیحیت(کتاب جهنم دانته)، دوره رنسانس(توماس مور و کتاب سراب او) و دوره کلاسیک(شکسپیر و رسین) گرفته تا فیلسوفان دوره روشنگری(از قبیل منتسکیو، ولتر، روسو و بکاریا) ادامه می یابد». همین مطلب را به نحوی دیگر در کتاب اندیشه های کیفری ژان پرادل هم می خوانیم.
همانطور که « قدمت جرم شناسی علمی و فلسفی و اخلاقی به عمر جوامع بشری می رسد»، بزه دیده شناسی نیزعمری طولانی دارد. اولین مفاهیم بزه دیده شناسی، نه بوسیله جرم شناسان و جامعه شناسان بلکه توسط نویسندگان و شعرا بنا نهاده شد. هرچند رابطه بزهکار و بزه دیده و نقش او در ارتکاب جرم صراحتاً مطرح نمی گردد اما به طور ضمنی در داستان ها و اشعارشان به چشم می خورد. در بسیاری از آثار این قربانی است که تفکر ارتکاب جرم را به بزهکار منتقل می کند و یا ارتکاب جرم نتیجه عمل بزه دیده است. ظریف ترین اندیشه ها و نکات جرم شناسی را در داستان هابیل می توان یافت. حالات و سکنات هابیل سرشار از آموزه های بزه دیده شناسی است.
نکته دیگری که در آثار ادبی و فلسفی به چشم می خورد، وجود سابقه قبلی مانند دوستی، آشنایی و ... میان بزهکار و بزه دیده است و بدین صورت بزه دیدگی امری اتفاقی نیست، بلکه بصورت گزینشی صورت گرفته است. آنها معتقد بودند که بزه دیده اخلاقاً مقصر است، هرچند از دیدگاه حقوقی این مباشر است که مقصر قلمداد می گردد. به هر حال آنچه در خور توجه و اهمیت است بررسی نقش بزه دیده در تکوین جرم و اهمیتی است که این موضوع در میان ادبا و فلاسفه قدیم و از بدو تولد حقوق کیفری داشته است. از قانون حمورابی گرفته تا قوانین ایران، یونان و رم و تمدن های کهن نظیر مصر و چین و در ادیان بزرگ الهی همچون شریعت موسی و دین مبین اسلام و حتی در نوشته های ادبای کلیسا در قرون وسطی در همه آنها حضور و نقش بزه دیده مسئله ایی نیست که با آنان ناآشنا باشد.

1-2) ریشه حقوقی و جرم شناختی بزه دیده شناسی
تاریخ پیدایش بزه دیده شناسی علمی به سال 1948 برمی گردد. البته قبل از آن آثاری نگاشته شدند که رنگ و بوی جرم شناسی داشتند اما بحثی از علم بزه دیده شناسی در آنها به میان نیامده بود. ازجمله این آثار حقوقی می توان به کتاب «روایات محاکمات جنایی قابل توجه » اثر فوئر باخ اشاره کرد که در سال 1846 نگاشته شده بود. او در بخشی از این کتاب جریان محاکمه مجرمی را بیان می کند و معتقد است بزه دیده خود، علت جنایتی است که بر وی وارد شده است.
حقوقدانان انگلیسی دیگری بنام «جی سی» در کتابی تحت عنوان «قاتل و انگیزه های او» معتقد است که گروهی از انسان ها همواره خود را در معرض قتل قرار می دهند. این افراد به خاطر رفتار و یا گفتار تحریک آمیز خود مستعد مقتول شدن هستند.
درسال 1941، فون هنتیگ مقاله ایی با عنوان «ملاحظاتی درباره تعامل میان بزهکار و بزه دیده» منتشر کرد و نقش و تقصیر بزه دیده را در تکامل پروسه کیفری گوشزد نمود. اما اولین برخورد سیستماتیک با قربانیان جرایم در سال 1948 در کتاب هنتیگ تحت عنوان «بزهکار و قربانی او» پدیدار گشت و صرفاً در دو بخش از این کتاب به رابطه میان بزهکار و بزه دیده توجه کرده است. به باور هنتیگ، بزه دیدگان بر پایه نوع نقشی که در عمل مجرمانه دارند تقسیم بندی می شوند اما نامی از اصطلاح بزه دیده شناسی در آن اثر به چشم نمی خورد. با این همه بسیاری از جرم شناسان کتاب وی را منشور بزه دیده شناسی به حساب می آورند.
واژه بزه دیده شناسی درسال 1949 بوسیله یک روان پزشک آمریکایی بنام «فردریک ورتهام» وضع شد. او نخستین بار این واژه را در کتاب خود تحت عنوان «نمایش خشونت» بکار برد.
ژان پیناتل نیز درسال 1963، کتابی با عنوان جرم شناسی را نوشت. زیلیگ نیز اشاره می کند به وجود بزه دیده ایی که ارتکاب جرم را آسان می کند و در برخی موارد به یک علت خاص جرم زا تبدیل می گردد. جرم شناسان دیگر نیز به مطالعه بزه دیده به عنوان یکی از عوامل علی جرم پرداختند. در همین چارچوب بود که آقای هنتیگ و سپس مندلسون (1956) براساس معیار تأثیر و سهم بزه دیده در فرآیند ارتکاب جرم دست به طبقه بندی آنان زدند.
در راستای این تفکر و روند جرم شناختی، از اواخر دهه 1950 پژوهش های زیادی که موضوع آنها بررسی بزه دیده شناسانه بعضی جرایم در فرآیند گذار از اندیشه به عمل مجرمانه بود در آمریکا انجام گرفت. مطالعات مادرین ولفگانگ درباره قتل (1985) و امیر در مورد تجاوز به عنف در فیلادلفیا (1967و1971) و فتاح راجع به ارتکاب قتل به منظور سرقت با این دورنما انجام شد که مفهوم کلیدی در این مطالعات همان اصطلاح نقش شتاب دهنده یا اثر گذار بزه دیده به منزله مفهومی خنثی و غیر حقوقی است که می تواند به تبیین رخداد اعمال مجرمانه کمک کند. علاوه بر این مطالعات که محدود به جرایم جنسی و یا جرایم علیه اشخاص می شد، تحقیقاتی نیز در مورد جرایم علیه اموال در آمریکا صورت گرفت.
در سال های دهه 1970 مطالعات فردی قربانیان جرایم خاص تحت الشعاع مطالعات کلی بزه دیدگی قرار گرفت و آنان را به نظریه های کلان تبدیل کرد که هدف آنها تعیین حجم بزه دیدگی، تشخیص جمعیت قربانی و خصوصیات اجتماعی آن جمعیت بود. گرچه این نظریه های کلان برای مطالعه تمایلات و الگوهای بزه دیدگی و توزیع اجتماعی و طبقاتی برخی از انوع جرایم ضروری است، درعین حال در مورد محیط های اجتماعی و فردی که این جرایم در آنجا بوقوع می پیوندد، اطلاعات اندکی در اختیار ما قرار می دهد و در درک قوه محرکه و روند گزینش بزه دیده و تعاملات میان بزه دیده و بزهکار دارای ارزش اندکی است.
با این همه بزه دیده شناسی نخستین، یک واقعیت علمی است که به منظور پی بردن به علل بزهکاری و نقش بزه دیده به عنوان یکی از عوامل جرم زا مورد مطالعه و پژوهش های زیادی قرار گرفت و امروزه نیز این گرایش به منزله یکی از جریان های اصلی بزه دیده شناسی ادامه یافته است. این جریان که می توان آن را بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری نامید در برابر قربانی شناسی عمومی قرار می گیرد. در نظر پشتیبانان قربانی شناسی کیفری، قلمرو این گرایش مطالعاتی را حقوق کیفری تعیین می کند؛ و به عبارتی قربانی شناسی کیفری، قربانیان رخدادهایی را که در قانون جرم انگاری می شوند، مطالعه می کند. الگوی تحقیقی این جریان بزه دیده شناسانه از مسائل مربوط به علت شناسی جرم و نقش بزه دیده در رخدادهای مجرمانه تشکیل می شود و به عبارتی بزه دیده شناسی یا قربانی شناسی کیفری به تعامل پویای میان بزه دیده و بزهکار توجه می کند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
2) بزه دیده شناسی ثانویه (ایدئولوژیک- سیاسی)
بزه دیده شناسی اولیه اساساً جنبه نظری داشت و توجه اصلی آن معطوف به ویژگی های قربانیان و روابط آنها با بزهکاران جرایم بود. به موازات تحولات علمی، شاخه دیگری از بزه دیده شناسی بوجود آمد که از آن تحت عنوان جنبش سیاسی و ایدئولوژیک بزه دیده شناسی یاد می شود. بنابراین بزه دیده شناسی که ابتدا رویکردی علمی و علت شناسانه به بزه دیده داشت به یک جنبش اجتماعی حامی بزه دیدگان و دفاع از آنان تبدیل شد.
نگرانی از حقوق و آینده بزه دیدگان، در ابتدا بصورت برنامه های جزئی دولت در راستای جبران خسارت از بزه دیدگان جرایم پدیدار گشت. احیای مجدد حمایت از حقوق بزه دیدگان توسط جنبش «فمینیسم» بود، جنبشی که از بزه دیدگان جرایم هتک ناموس به عنف و تجاوز جنسی به شدت حمایت کرد و مطالعات بزه دیده شناسانه، بزه دیدگان و نقش و سهم آنان در ارتکاب این جرایم را مردگرایانه و مذکرمدار تلقی کردند. هم اکنون، پژوهشگران فمینیست قتل های ارتکابی از سوی مردان را به منزله پاسخی به بدرفتاری های بلندمدت این یاران قدیمی مطالعه می کنند. پشتیبانان بزه دیده، این نگرش ها را به منزله دلیلی برای دفاع از مردان مرتکب بکار می برند.
بدین ترتیب بود که رویکرد علت شناختی به بزه دیده به عنوان یکی از عناصر جرم رفته رفته جای خود را به جنبش حمایت از حقوق بزه دیدگان داد. این جهت گیری حمایتی به تدریج در قوانین داخلی کشورها و اسناد بین المللی مورد توجه قرار گرفت و در همین راستا بود که مفهوم رفتار منصفانه در مقابل مفهوم دادرسی عادلانه که ناظر به حقوق متهم در فرآیند کیفری است در قطعنامه 1985 سازمان ملل درباره «اصل اساسی عدالت برای قربانیان جرم و سوء استفاده از قدرت» مطرح شد. تحولات ایدئولوژی بزه دیده شناسی سبب پیدایش پیمایش های بزه دیدگی نیز شد.
با اهمیت پیداکردن بزه دیده شناسی در جهان، پیمایش های بین المللی مهمی، افزودن بر پیمایش های ملی در بسیاری از کشورها انجام شد. همچنین انجمن های متعددی به همت خود بزه دیدگان و یا مؤسسات دولتی و یا جنبش های سیاسی، عقیدتی ایجاد شد. از جمله این انجمن ها می توان به انجمن بزه دیدگانی که توسط قربانیان جرایم خاص مانند قربانیان بمب گذاریها و یا والدین اطفال به قتل رسیده اشاره کرد. از دیگر نمونه های انجمن ها می توان، انجمن های قربانیان تجاوز به عنف، انجمن های طرفدار حقوق زن ، انجمن های کمک به بزه دیدگان و میانجیگری را نام برد، که فلسفه وجودی آنها کمک های حقوقی، مادی و روانی به بزه دیدگان است.
البته این تحول بزه دیده شناسی و پیمایش های حمایت از بزه دیدگان خالی از پیامد جدی نبود. یکی از پیامدهای آن توجه دوباره به مفهوم جرم در جرایم سنتی است. جرایمی که قربانیان آن ملموس، مستقیم و قابل رویت هستند و دیگر از جرایمی که بزه دیده ندارند یا قابل رویت نیستند بحثی نمی شود و به عبارتی آنها تنها از جرایمی یاد می کنند که اصطلاحا به آنها جرایم خیابانی یا یقه آبی می گویند و جرایم اپارتمانی ، اقدامات باندی و جرایم اشخاص حقوقی که سبب آسیب های اجتماعی شدیدی می شوند، به بوته فراموشی سپرده شده اند؛ علی رغم اینکه جرایم سازمان یافته و گروهی ممکن است میلیون ها نفر را قربانی کنند. حتی می توان گفت بطور کلی در مورد بقیه اقدامات آسیب رسان اجتماعی، حتی آنهایی که به عنوان جرایم قانونی توصیف می شوند به همین منوال است.
پیامد منفی دیگر این است که جهت گیری حقوق جزایی و عدالت کیفری به سمت سزادهی مجرمان می باشد و متعاقب آن مفهوم اصلاح و درمان مجرمان کنار گذاشته شده و حقوق بزه دیده گان مطرح می شود؛ و به عبارتی، طرفداران این نوع بزه دیده شناسی در مقابل حقوق بزهکاران، حقوق بزه دیدگان را ایجاد کرده اند.
این پیامدها و دیگر ایراداتی که از سوی بزه دیده شناسان و جرم شناسان مطرح گشته است، سبب ایجاد شکاف و جهت گیری در بزه دیده شناسی شده و بی طرفی وعینیت را در بزه دیده شناسی تحت الشعاع خود قرار داده است؛ بطوریکه ما را همواره با دو رویکرد ، جهت گیری علمی (بزه دیده شناسی اولیه)، جهت گیری انسان دوستانه (بزه دیده شناسی ایدئولوژیک – سیاسی)، در بزه دیده شناسی مواجه کرده است. فرق این دو رویکرد در آن است که هدف بزه دیده شناسی ایدئولوژیک- سیاسی دفاع از بزه دیده به عنوان قربانی جرم است، بدون اینکه نقش او در ارتکاب جرم مورد توجه و بررسی قرار گیرد؛ درحالیکه بزه دیده شناسی علمی، به بزه دیده به عنوان کسی که در ارتکاب جرم سهم داشته نگاه می کند و او را مورد بررسی قرار می دهد.
بنابراین می توان گفت اگرچه دفاع از حقوق بزه دیده گامی مثبت و قابل تحسین است، اما نباید با دفاع از حقوق بزه دیده، حقوق بزهکاران را فراموش کنیم و نباید مطالعات و اقدامات سیاسی و ایدئولوژیکی برای دفاع از بزه دیده را با واقعیت بزه دیده از نظر علمی تفکیک کنیم، چرا که در مواردی بزه دیده خود باعث ارتکاب جرم می شود و در واقع سهمی در تقصیر دارد؛ و در پاره ایی دیگر از جرایم، جرم به مجرم و بزه دیده هر دو قابل انتساب است.
ب) تحلیل فرآیند بزه دیدگی:

ارتکاب عمل مجرمانه که محور اصلی مطالعات جرم شناسی است، تنها نقض قانون و هنجار اجتماعی نیست بلکه مشابه دیگر رفتارهای انسانی اصولاً باید هدفمند بوده و ناشی از وجود قدرت انتخاب باشد، به عبارتی می توان گفت غالباً عملکردی اختیاری است و انسان دست به یک سلسله انتخابهای استراتژیک عقلانی می زند. براین اساس نظریات مختلفی از سوی جرم شناسان مطرح گردید که دارای نوعی جهت گیری جامعه شناختی، زیست شناختی بود. برخلاف نظریه های جرم شناختی که توجه کمی به عوامل موقعیتی تعیین کننده جرم را داشتند، هدف اصلی این نظریه ها همچون نظریه مدل انتخاب عقلانی، شیوه زندگی، ... بررسی فرآیندهای اجتماعی و رخدادهای روان شناختی به عنوان دلایل وقوع جرم و فرآیند عقلانی تصمیم گیری و انتخاب در بزهکاران می باشد.

1. نظریه انتخاب عقلانی

نظریه انتخاب عقلانی بیشتر به واسطه تحقیقات کورنیش و کلارک (1987و1986) شناخته شده است. این رویکرد یک اصل محوری دارد و آن این است که « رفتار آدمیان ، هدفدار و سنجیده است، آدمیان در چند راهی ها، راهی را که با اغراض شان موافق است اختیار می کنند و برای رفتن به هر راهی محاسبه سود و زیان می کنند.» بنابراین، رفتار منحرفانه نیز نوعی تصمیم گیری فردی و گزینش عقلانی فایده گرایانه است که پس از سنجش پیامدهای مثبت و منفی رفتار منحرفانه صورت می گیرد. به علاوه در این نظریه اصل بر این است که امکان گزینش و تصمیم گیری برای همه افراد به یکسان وجود دارد. نظریه انتخاب عقلانی به تشریح انگیزه و دلایل مجرم برای ارتکاب جرم می پردازد و معتقد است که انتخاب یک عمل مجرمانه، عمدتاً با تکیه بر ویژگی های رفتار مجرمانه و همچنین خصایص فردی مجرم صورت می گیرد. به عبارتی بزهکار برای ارتکاب جرم، هم موقعیت تحقق بزه و احتمال به نتیجه رسیدن آن را می سنجد و هم توانایی ها و نقاط ضعف خود را مدنظر قرار می دهد. ازنظر کلارک به شخص مجرم باید به عنوان یک تصمیم گیرنده اقتصادی نگریست که انتخابهایش تابع حداکثر سود است و براساس هزینه ها و منفعت دست به تصمیم گیری عقلانی می زند.
لذا اگرچه جرم عملی نکوهیده و غیرعقلانی است ولی در نهان خود واجد عقلانیت است، هرچند مسائل عقلانیت بطورکامل در این دیدگاه مورد نظر نیست.
نظریه انتخاب عقلانی به تشریح انگیزه مجرم برای ارتکاب جرم به عنوان تلاشی برای رفع نیازهای عادی نگاه می کند و این عقلانیتِ فرآیند تصمیم گیری است که فرصت ها را برای رفع نیازها، هزینه های بالقوه عمل و سودهای پیش بینی شده، تعیین می کند. البته این فرآیند عقلانی تصمیم گیری، نه تنها به کار محاسبه برای تصمیم به ارتکاب جرم می پردازد، بلکه زمان و مکان ارتکاب جرم را نیز تعیین می کند.
بر این اساس بهتر است گفته شود که مجرم دارای عقلانیتی محدود است و همه بزهکاران به یک اندازه منطقی و معقول رفتار نمی کنند، اگرچه منطقی بودن و معقولیت یک رفتار مجرمانه با توجه به دیدگاههای فرد مجرم، متفاوت است اما می توان گفت این جرایم گوناگون بواسطه انتخاب هایی پدیدار گشته اند که کاملاً هم بی بهره از دلایل عقلانی نیستند.

2. نظریه فعالیت روزمره

این نظریه که بیشتر به لاری کوهن و مارکوس فلسن (1979) مرتبط است در مقام پاسخ به این پرسش است که چه عواملی تمایل به ارتکاب جرم را مساعد می کند و موقعیت و شرایط بزه دیده و یا آنچه را شرایط مشرف بر وقوع جرم می نامیم تا چه اندازه در وقوع جرم مؤثر است.
نظریه فعالیت روزمره اساساً بر آن اعتقاد است که جرم ارتکاب یافته و بزه دیدگی با طبیعت خصوصیات زندگی معمولی انسان یا به عبارتی تعامل ها و همکنش های اجتماعی در ارتباط است و همزمان با تغییر این تعامل ها و خصوصیات، نرخ جرایم نیز تغییر می کند. به عبارتی همان متغیرهایی که فرصت های برخورداری از مزایای زندگی را افزایش می دهد، فرصت های وقوع خشونت و تعدی را هم فزونی می بخشد.
فعالیت های روزمره شامل هر فعالیت اجتماعی عادی می شود که برای برآوردن نیازهای اساسی زندگی صورت می گیرد. برخی افراد براساس تفاوت هایشان در فعالیت ها، بیش از دیگران به عنوان آماج برای بزهکاران و ارتکاب جرم، ایده آل به نظر می آیند و به همین ترتیب برخی موقعیت ها به دلیل نوع و میزان فعالیت اجتماعی برای وقوع جرم مناسب تر هستند.
براین اساس ارائه کنندگان این نظریه معتقدند وقوع جرم می تواند بیانگر حضور سه عامل باشد:
1. مجرمین برانگیخته و انگیزه داری که مستعد ارتکاب جرم هستند مانند افراد بی کار- جوانان بی سرپرست.
2. وجود هدف یا آماج مناسب و جاذبه دار مانند خانه های بی حفاظ- ماشین های قفل نشده.
3. پائین بودن یا عدم وجود ایمنی و محافظت از هدف مانند عدم حضور مالکین خانه- پلیس- همسایگان .
بنابراین، این نظریه بر عنصر «فرصت مجرمانه» نیز به شکلی اساسی، تاکید می کند. البته این نظریه پردازان علاوه بر عوامل سه گانه بالا، تغییراتی را که در جامعه سبب نابسامانی اجتماعی می شود را نیز مورد توجه قرار داده اند و معتقدند همزمان با تغییرات اجتماعی، فرصت ارتکاب جرم نیز تغییر می کند.
فعالیت های اجتماعی و روزمره سبب می شود تا مجرمان و قربانیان به ارتباط با یکدیگر برسند و نوعی همگرایی میان مجرمان با انگیزه، اهداف و عدم ایمنی ایجاد شود و تغییر در این فعالیت ها احتمال وقوع جرم را بیشتر و یا ضعیف تر می کند.
به دلیل فعالیت های روزمره، قربانیان مناسب اغلب بیشتر یافت می شوند؛ مثلا برنامه کاری فرصت هایی را برای سرقت از طریق حضور یک هدف مناسب با نگهبان کم به وجود می آورد. تغییرات اجتماعی مانند افزایش زنان شاغل موجب کاهش تعداد افراد منزل در طی ساعات کاری شده و احتمال سرقت بالا می رود. بنابراین از این نظریه جهت تشریح نرخ های بزه دیده گی برای برخی جرم ها نیز، می توان استفاده کرد. برخی افراد بر پایه تفاوت هایشان در فعالیت های جاری، بیش از دیگران برای سرقت، تجاوز، قتل و ... مناسب هستند و به همین شکل برخی موقعیت ها به دلیل نوع فعالیت ها و میزان فعالیت اجتماعی موجود برای وقوع جرم مناسب تر هستند.
احتمال بزه دیدگی عملکردی است که به انگیزه مجرمانه و رفتار بالقوه بزه دیدگان مربوط است و این نظریه نوعی رهیافت محسوب می شود که راه مورد اطمینانی برای درک جرم و خصوصیات بزه دیدگی می باشد البته دامنه نظریه فعالیت روزمره به مجرمانی که در تلاش اند تا به تشریح اینکه چه چیزی جرم را تسهیل می کند بپردازند، نیز گسترده شده است. لذا رهیافت فعالیت های عادی یا روزمره که اساساً فقط شامل بزه دیدگی می شود، اینک یک نظریه جرم زایی نیز هست.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
3. نظریه شیوه زندگی

دیدگاه شیوه زندگی که توسط گات فردسن ، هیندلنگ و گاروفالو (1978) توسعه یافت درپی بررسی این مسئله است که چرا برخی افراد و گروهها بیش از دیگران در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند؟ مطابق این دیدگاه آنان بر این باورند که جرم یک واقعه اتفاقی نیست بلکه بزه دیدگی براساس شیوه یا سبک زندگی افراد و عملکرد زندگی آنان متغیر است. نوع زندگی افراد نقش کلیدی در آسیب پذیری آنها دارد، چراکه شیوه و سبک زندگی افراد را بیشتر در دسترس و در معرض تهاجم بزهکاران قرار می دهد. هرچه افراد شیوه زندگی بازتری داشته باشند خطر و احتمال بزه دیدگی شان نیز بیشتر می شود. بر این اساس این نظریه توزیع نامنظم بزه دیدگی در زمان و مکان را بر حسب تفاوت شیوه زندگی بزه دیدگان و دیگران تبیین می کند.
نظریه شیوه زندگی بواسطه عواملی تحت تأثیر قرار می گیرد. یکی از این فاکتورها نقشی است که افراد در جامعه ایفا می کنند و این نقش، بعضاً کمابیش آنها را بسوی بزه دیدگی می کشاند. برای مثال جوانان بیشتر در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارند. زیرا نقش های اجتماعی آنها سبب می شود بیشتر در محیط های مجرمانه و خطرناک و یا در زمان های خطرناک رفت و آمد کنند.
عامل دیگر تصمیمات افراد در مورد محدوده رفتارهایشان است. افراد با انتخاب فعالیت هایی در زمان ها و مکان هایی خاص و خطرناک، احتمال بزه دیدگی خود را افزایش می دهند.
موقعیت فرد در ساختار اجتماع نیز می تواند در احتمال بزه دیدگی مؤثر باشد چرا که اغلب هرچه افراد دارای موقعیت اجتماعی بالاتری باشند به دلیل فعالیت هایی که انجام می دهند و محیط هایی که به آن رفت و آمد می کنند خطر بزه دیدگی شان پایین می آید. هرچه افراد با اشخاص بزهکار و یا محیط هایی مجرمانه و خطرناک و یا زمان های خطرناک بیشتر رفت و آمد کنند شانس بزه دیدگی خود را افزایش می دهند. موقعیت های احتمالی بوجود آمده بین بزهکار و بزه دیده بالقوه با توجه به سبک زندگی آنها تغییر می کند. بنابراین با توجه به تصمیماتی که افراد برای برگزیدن انواع شیوه های زندگی اتخاذ می کنند احتمال بزه دیدگی نسبتاً قابل پیش بینی است و می توان گفت علل بزه دیدگی برخی افراد انتخاب نوع سبک زندگی آنان است که خطر بزه دیدگی را کم یا زیاد می کند.

گفتار دوم: آشنایی با گونه های جرم شناختی بزه دیدگان

اگر هر اقدام خلاف یا مغایر قانون که دارای وصف مجرمانه است همانند مثلثی تصور شود. جرم، مجرم و بزه دیده اضلاع سه گانه آن را تشکیل می دهند. بزه دیدگان یکی از اضلاع مثلث جرم هستند که نقش آنها از نظر جرم شناسان به دور نمانده و از اوایل دهه 70 میلادی در رشته جدیدی بنام بزه دیده شناسی به بررسی بزه دیدگان جرایم پرداخته شده است.
جرم شناسان به دلیل تنوع بزه دیدگان در طبقه بندی آنها با مشکلاتی مواجه گردیده اند و در این خصوص دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. این تنوع بزه دیدگان موجب طبقه بندی های گوناگونی براساس معیارهای متفاوتی همچون ضعف و ناتوانی، جنسیت، وضعیت ظاهری و فردی و ... شده است. اغلب جرم شناسان میزان نقش و مسئولیت بزه دیدگان یا ضعف و ناتوانی آنان را بیش از سایر عوامل مورد توجه قرار داده اند.
ارائه دیدگاهی در مورد طبقه بندی بزه دیدگان می بایست بر مبنای شاخص هایی باشد که محقق در کار خود دارد و البته امکان و دسته بندی های مختلفی درخصوص بزه دیدگان قابل تصور است ولی با توجه به موضوع تحقیق که بر فرآیند انتخاب بزه دیدگان از سوی بزهکار تکیه دارد تقسیم بندی که ارائه خواهد شد بیش از سایرین مفید فایده خواهد بود.
به همین جهت این گفتار در دو قسمت مورد بررسی قرار گرفته که در قسمت اول به بررسی بزه دیدگان فاقد تأثیر در بزه دیدگی پرداخته خواهد شد و در قسمت دوم به بررسی بزه دیدگان مؤثر در بزه دیدگی می پردازد.

الف) بزه دیدگان فاقد تأثیر در بزه دیدگی
تجربه بزه دیدگی در جرایم گوناگون با هم متفاوت است. به عبارتی می توان گفت برخی از بزه دیدگان در فرآیند وقوع جرم از جایگاه بالاترین برخوردارند و حتی تجربه بزه دیدگی شان را باید جدی تر گرفت. این دسته از بزه دیدگان که در تحقق جرم هیچ نقشی نداشته اند و ناخواسته قربانی جرم شده اند را بزه دیدگان بی گناه می نامند و از آنها به بزه دیدگان ایده آل نیز یاد شده است.
این دسته از بزه دیدگان بدون هیچ گونه انگیزه قبلی و حتی علم، نسبت به اینکه ممکن است قربانی جرم قرار بگیرند، قربانی می شوند و این خود می تواند ناشی از عوامل گوناگونی باشد. عواملی تحت شرایط ویژه ایی چون سن (صغر و سالمندی)، وضعیت اجتماعی (مهاجران)، شغل و غیره که به نوعی استعداد خاص و آمادگی لازم برای بزه دیده شدن را در فرد ایجاد می کند و گروه دیگر از عوامل که استعداد ذاتی برای بزه دیدگی را در فرد ایجاد می کنند؛ که اصطلاحاً به آن بزه دیدگان مادرزاد می گویند.

1) استعداد بزه دیدگی تحت تأثیر شرایط ویژه
سالمندان و بویژه زنان سالمند و کودکان نمایانگر بزه دیده ایده آل هستند، کسانی که ناتوان و آسیب پذیر و بی گناه بوده و شایسته و نیازمند کمک و مراقبت هستند. در بزه دیدگی کودکان، اصولاً جرایم غیرعمدی و مالی مستثنی هستند و بیشتر سوء رفتارهای عمدی و بی توجهی های غیرمتعارف مورد توجه است. به عبارتی طفولیت به خصوص در طبقات فقیر با رفتارهای بد، بهره برداری و سوء استفاده جنسی همراه است. حتی بزه دیدگی های غیرمستقیم علیه کودکان بیشتر اتفاق می افتد؛ چرا که آنها ممکن است شاهد وقوع جرمی بوسیله یکی از اعضای خانواده علیه دیگری باشند یا شاهد جرمی باشند که توسط غریبه ها علیه اعضای خانواده ارتکاب می یابد؛ حتی اگر این جرایم را هم مشاهده نکنند باز می توانند تحت تأثیر عوارض جرایم ارتکابی قرار بگیرند مثلاً از وقوع سرقت از منزل تأثیر بپذیرند. این جرایم به عنوان جرم مستقل علیه کودکان درنظر گرفته نمی شود ولی می تواند آثار منفی روی کودکان داشته باشد.
کهولت نیز خطر کشته شدن و موضوع سرقت قرارگرفتن را چند برابر می کند. به عنوان مثال در جرم کیف زنی بیشتر قربانیان را سالمندان تشکیل می دهند که این دسته با توجه به وضعیت فیزیکی و اجتماعی خود قربانی جرم شده اند و خود در آن هیچ نقشی نداشته اند.
عامل دیگری که می توان مطرح کرد، شغل است. در هر پیشه ایی مقدار خطر قربانی زایی وجود دارد. برخی شغل ها خطر بزه دیدگی بالاتری نسبت به بقیه دارند و قابل فرض است که محیط کار، یک محیط مناسب برای جرم فراهم می کند؛ چرا که محل کار کمتر امن بوده و مکان های عمومی و نیمه عمومی بیشتری دارد.
به عبارت دیگر اشکال مختلف بزه دیدگی یکی از مخاطرات شغلی محسوب می شود که افراد شاغل در بخش های مختلف ممکن است به آن دچار شوند. مثلاً کارکنان بانک ها را خطرات سرقت بانک تهدید می کند، همچنین خطر سرقت در کمین داروخانه داران و افرادی که در سوپرمارکت ها کار می کنند می باشد. خطر گروگان گرفته شدن در کمین افرادی همچون دیپلمات های خارجی است و خلبانان هواپیماها را خطر هواپیماربایی و یا حتی انفجار هواپیما تهدید می کند. افرادی همچون پلیس، زندانبان که شغل آنها اقتضاء می کند تا با بزهکاران درگیر باشند مستعد و دارای زمینه بزه دیدگی های جدی هستند. حتی آن دسته از افرادی که در کارهای غیرقانونی شرکت دارند خیلی بیشتر از افراد عادی مستعد بزه دیدگی هستند.
علاوه بر این، مباحث اقلیت ها (نژادی و قومی و دینی) نیز نقش بسزایی در بزه دیدگی افراد دارند. نقطه پیوند بزه دیدگی اقلیت ها جرم های برخاسته از نفرت هستند که در برخی از کشورها برای آن دسته جرم ها، که به دلیل نژاد، قومیت، مذهب یا خاستگاه ملی بزه دیده برانگیخته می شوند، بکار برده می شود. به عنوان مثال در این زمینه نتایج پژوهش ها در آمریکا نشان داده است که هر دو اقلیت آسیایی و سیاهان آفریقایی بیش از سفیدها از بزه دیدگی رنج می برند. این درحالی است که میزان بزه دیدگی سیاهان بیش از آسیایی هاست.
موارد بیان شده نشان می دهد که در بسیاری از موارد بزه دیدگان بدون آنکه نقشی در ارتکاب جرم داشته باشند قربانی آن می شوند. افزودن بر عوامل یادشده این احتمال نیز وجود دارد که برخی از این دسته از بزه دیدگان در گروه بزه دیدگان اتفاقی قرار بگیرند که برحسب اتفاق در مسیر بزهکار قرار گرفته و جرم نسبت به آنها به وقوع پیوسته است. به دیگر سخن انتخاب بزه دیدگان در این فرض از دو قاعده کلی خارج نیست:
احتمال نخست: بزه دیدگی اتفاقی که فرد بزه دیده به علت حضور در یک محل خاص و یا در یک پست خاص ناخواسته قربانی جرم می شود.
احتمال دوم: گرایش شخص بزهکار در انتخاب بزه دیده. در این فرض بزهکار بنابر عقاید شخصی خود و یا به تناسب گروهی که در آن قرار گرفته است و این امر نیز ناشی از همان گرایش های شخصی است مرتکب جرم علیه افراد خاص می شود. به عنوان مثال ممکن است فردی در کودکی از سوی معلم خویش مورد بدرفتاری قرار گرفته باشد و در هنگام جوانی نسبت به این صنف واکنش منفی و مجرمانه نشان دهد.

2) استعدادهای عمومی یا بزه دیدگان مادرزادی
همان گونه که بزهکاران مکرر وجود دارند، ما با بزه دیدگان مکرر نیز مواجه ایم. در هر جامعه عده ای وجود دارند که به کرات نقش قربانی را ایفا می کنند و عده ای بدون هیچ توجیح خاصی، مکرراً قربانی تصادفات و اتفاقات می گردند. به عبارتی سه دسته از افراد وجود دارند که آمادگی ناخودآگاه و استعداد قبلی برای بزه دیده واقع شدن دارند و به همین جهت و نه بواسطه وضعیتهای خارجی یا گذرا، توجه بزهکاران را به خود جلب می کنند.
1. افراد مازوشیست یا خود تنبیه کن که دشمنان سرسخت خود به حساب می آیند. این دسته از افراد که آقای گسن، آنان را به عنوان بزه دیدگان مخفی معرفی نموده است در واقع با رضایت ناخود آگاه خویش، زمینه بزه دیدگی خود را فراهم می نمایند. این گروه بر چند دسته اند : « آزار طلب واقعی » و « آزارگر با تقصیر» که پرخاشگری دیگران را نسبت به خود جهت گیری می کنند .
2. این گروه افرادی هستند که مبتلا به سندرم هابیل بوده و نوعی احساس تقصیر و گناه دارند. به زندگی بی علاقه بوده و مبتلا به مالیخولیا و افسردگی شدید می باشند. افرادی هستند که هذیان نمی گویند، فعال و سر حالند، در کارهایشان موفق بوده اند، می پذیرند که زندگیشان نه بهتر و نه بدتر از دیگران بوده است، لیکن از همه چیز بیزار، کسل و ناراحتند و علاقه واقعی به مردن دارند. لذت و شادی زندگی را نمی شناسند، زندگی برایشان تهی و خالی از مفهوم است ولی عادتاً به زیستن ادامه می دهند. هیچ چیز برای آنها جالب توجه نیست و در زندگی همواره، جبر گرایی را ترویج می کنند و بعضاً قربانی بی علاقگی خود گردیده، خودکشی می نمایند.
تحقیقاتی که در زمینه بیماری های روانی صورت گرفته است، به روشنی نشان می دهد که در بسیاری از موارد، شخصیت و ساختار روانی بزه دیده به گونه ای است که خود محرک اصلی جرم بوده، به صدماتی که از طرف مجرم به او وارد شده شدیداً نیاز داشته است بر اساس مشاهدات روانکاوان، بعضی از افراد از یک احساس شدید گناه رنج می برند و برای تسکین این احساس که تحمل آن برایشان مشکل است، به وسایلی متوسل می شوند که برای خود مجازاتی تهیه کنند.
3. رابطه خاص بزهکار- بزه دیده. در بسیاری از اعمال مجرمانه رابطه بزهکار – بزه دیده نقش مهمی ایفا می کند و نوعی رابطه متقابل میان آنها وجود دارد، فرآیندی طولانی که به تدریج منجر به عمل مجرمان می گردد.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
ب ) بزه دیدگان مؤثر در بزه دیدگی

با توجه به مطالبی که در قسمت قبل درخصوص بزه دیدگان واقعی که هیچ نقشی در ارتکاب بزه علیه خویش نداشتند مطرح شد، در این قسمت به بررسی بزه دیدگانی که در تحقق جرم علیه خویش نقش داشته اند پرداخته می شود. این دسته از بزه دیدگان به طرق مختلف در ارتکاب جرم علیه خویش و نیز بزه دیده واقع شدن خویش نقش ایفا می کنند. به عبارتی این افراد به دو روش کلی زمینه های بزه دیده شدن خود را فراهم می کنند.

1) بزه دیدگی بواسطه نقش بزه دیده (ویژگی های بالفعل)
برخی بزه دیدگان به گونه ایی عمل می کنند که زمینه های ارتکاب جرم از سوی بزهکار را بر خویش فراهم می سازند و در واقع با عمل خود قصد ارتکاب جرم را در بزهکار ایجاد می کنند. ازجمله این موارد می توان به رفتار یا گفتار تحریک آمیز از سوی بزه دیده اشاره کرد. در این حالات قربانی جرم درواقع با بیان کلمات و یا انجام کارهایی بزهکار را نسبت به انجام جرم تشویق می نماید. هرچند که بزه دیده به شخصه چنین نتیجه ایی را از فعل خویش انتظار نداشته باشد.
البته شایان ذکر است که در برخی از موارد مانند آنچه که در ماده 267 قانون مجازات اسلامی پیش بینی شده است، گاهی مجنی علیه نسبت به بزه ارتکابی رضایت دارد و به همین دلیل جهت قانون گذار آن را از علل رافع مسئولیت دانسته است. در این فرض رضایت مجنی علیه منجر به ارتکاب جرم از سوی فرد خاصی که گاهاً از خویشاوندان یا پرستاران فرد بزه دیده بوده است صورت گرفته و در این فرض بزه دیده با جلب ترحم بزهکار وی را به انجام بزه نسبت به خویش متقاعد می سازد.
اینگونه موارد درواقع اغلب ایجادکننده انگیزه بزهکاری در فرد مجرم هستند و او را به سوی ارتکاب عمل مجرمانه سوق می دهد، لذا در این موارد است که حتی قانون گذار گفتار و یا رفتار بزه دیده را از علل مؤثر در میزان مسئولیت مرتکب جرم دانسته است.

2) بزه دیدگی بواسطه ویژگی بزه دیده (ویژگی های بالقوه)
در این فرض بزه دیده بواسطه ویژگی های خاص خود سبب تقویت انگیزه مجرمانه در بزهکار می شود. از مهم ترین موارد این ویژگی ها می توان به همجواری یا نزدیک بودن، جاذب بودن قربانی، قابلیت وصول و دسترسی و ... اشاره نمود.
1. همجواری یا نزدیک بودن: هنگامی که افراد از نظر فیزیکی و مادی به یکدیگر نزدیک می شوند امکان بروز اختلافات میان آنها بیشتر شده و در نتیجه امکان تحقق جرم نیز بیشتر می شود. این همان دیدگاهی است که طراحان مکتب شیکاگو از آن بهره جستند و اگرچه بیشتر در جرم شناسی محیط مدار استفاده شده است اما درخصوص بزه دیدگان نیز کاربرد دارد؛ چرا که نزدیکی فیزیکی افراد منجر به افزایش روابط و به تبع، منجر به افزایش تنش ها و در نهایت بزه دیدگی یکی از طرفین خواهد شد. البته این ویژگی در جرایم جنسی بسیار حائز اهمیت است.
2. جاذب بودن قربانی: جذاب بودن در حالات مختلفی قابل طرح است و می تواند از دیدگاههای مختلفی مورد بحث قرار گیرد. در جرایم جنسی ظاهر قربانی و نوع پوشش او و حتی لحن سخن گفتنش می تواند از موارد جذابیت قلمداد شود. در جرایم مالی میزان ثروت و مکنت بزه دیده علت اصلی جذابیت اوست.
البته برخی موارد هستند که میان تمام بزه دیدگان در جرایم مختلف مشترک است مثل ضعف قربانی. کاملاً معقول است که مجرمین به دنبال افرادی هستند که توان مقابله با آنها را نداشته باشند و بهتر بتوانند به خواست خود برسند.
1. قابلیت وصول و دسترسی: در بسیاری موارد سهل الوصول بودن بزه دیده نقش عمده در گرایش بزهکار به ارتکاب جرم دارد. خصوصیات شخصی، خانوادگی، شغلی و فعالیتها و رفتارهای بزه دیدگان سبب می شود خود را اهداف سهل الوصول برای تحقق جرم بنمایانند.
به عنوان مثال در عمده موارد، خانه ها هنگامی مورد ورود غیرمجاز به قصد سرقت قرار می گیرند که هیچ کس در آن ها نیست و یا افرادی که در مسیرهای تاریک و خلوت تردد می کنند گزینه مناسبی را در اختیار بزهکاران قرار می دهند.

کد:
www.hoghooghdanan.com
 
Similar threads

Similar threads

بالا