منم که بوم گرفتم به دست و در دل صحرا
کشیده ام به سمت خودم رد پای کسی را
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر
برآمدي و سر آمد شبان ظلماني
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم
از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |