خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل

نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را:gol:
 

ehsan-shimi

عضو جدید
آرام دل مرا بخوانيد برمردم چشم من نشانيد
آوازهء عشق من شنيديد اندازهء حسن او بدانيد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گوش كن با لب خاموش سخن ميگويم.
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست :gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جان سوختهٔ روئیست ،پروانه چنین باید
دل شیفتهٔ موئیست، دیوانه چنین باید


تا لب نهدم بر لب ،جان میرسدم بر لب
احسنت زهی باده ، پیمانه چنین باید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی؟
وان چنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی؟

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
نازِ چشمِ تو به قدرِ مژه بر هم زدنی:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گهی شمعم گهی پروانه ، این شبها نمیدانی

چه بازیهاست با جان تا شبی گردد سحر ما را
 

ehsan-shimi

عضو جدید
مست مستم ساقیا دستم بگیر
تا نیفنادم زپا دستم بگیر
بر در میخانه با زنجــیر عشــــق
بســته ای پای مرا دستم بکیر
دردمندم عاشقم افســرده ام
ای به دردم آشــــنا دستم بگیر
اوفتادم ســخت در گرداب عشق
این دم آخر بیا دســــــــتـم بگیر
من که بر این ســینه چون آیــنه
می زنم ســـنگ ترا دستم بگیر




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ذرّه ، ذرّه مگر از مهرِ تو بردارم دل

ورنه دل بر نتوان داشت به یک بار از تو:gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه شب نالم چون نی كه غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی يارم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دريغ عهد شكر خواب و روزگار شباب
چنان گذشت كه انگار هر چه بود نبود

چه نقش ها كه به خون جگر زديم و دريغ
كز آن پرند نگارين نه تار ماند و نه پود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست:gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاعر شدم ولی به زیانم تمام شد
ویرانی خودم به تماشا گذاشتم
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من اینجا ریشه در خاکم،

من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم،

من اینجا تا نفس باقیست می مانم.
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر در خاک ایران ریشه دارم
ولی زین خاک پر غم در فرارم
وگر روزی بیایم باز، در پیش
درفش کاویانی را برآرم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چو رخت خویش بربستم از این خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود؟
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک پرسش: او که بود؟ جواب: آشنا نبود
دیروز این غریبه مگر با شما نبود؟
دیگر چه فرق میکند این مرد ناشناس
یک عمر در کنار شما بود یا نبود؟
ما یک غریبه بیش نبودیم، بگذریم
در بین این قبیله فقط جای ما نبود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دستم نه،
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد!
 

Similar threads

بالا