یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ماشکوفه می رقصد از باد بهاری
شده سر تا سر دشت سبز گلناری
شکوفه های بی قرار روز آفتابی
به صبا بوسه دهند با لب سر خابی
یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است بام ما
ما را نصیبی از می چون آفتاب نیست
از خون دیده رنگ شفق یافت جام ما
سازیم با جفای نکویان که از این گروه
ناسازی زمانه کشد انتقام ما
(رهی معیری)
و کسی گفت، چنین گفت: سفر سنگین استای پرستو های خسته سرزمین پاکیم کو
این خیابان ها غریبه اند
کوچه های خاکیم کو
assar
تورا دیدم صدایت گریه میکرد
دل درد آشنایت گریه میکرد
تورا دیدم میان باد و باران
که باران هم برایت گریه میکرد..!
ای سرو ناز حسن که خوش میروی بناز
عشاق را بناز تو هر لحظه صد نیاز..
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |