دهان یار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینهی غزل است
تاکی زناز جلوه معشوق دم زنی
عشق آتشی است عمرتو بر باد می دهد
در خرابات مغان نور خدا می بینمدر دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
در خرابات مغان نور خدا می بینم
بین چه نوری و زکجا می بینم
مکن شادمانی به مرگ کسی
که دهرت نماند پس از وی بسی
امشـب تــرا بخوبي نسبـت به مـــاه كردم
تــو خــوبتـر ز مــاهي مـن اشتبـاه كردم
مهرت اى دوست زمانى ز دلم پاك شود
كه همه پيكر من زير زمين خاك شود
.
سرو بلند بین که چه رفتار میکند
وان ماه محتشم که چه گفتار میکند
آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری
قصد هلاک مردم هشیار میکند
دوش از این فصه نخفتم که رفیقی میگفت
حاقظ ار مست بود جای ملامت باشد
من چاکر آنم که دلی برباید
یا دل به کسی دهد که جان آساید
آن کس که نه عاشق و نه معشوق کسیست
در ملک خدای اگر نباشد شاید
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |