و اما مادر.....
گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت / شبها بر گهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت / لبخند نهاد بر لب من، بر غنچه گل شکفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت / پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست
مــــــــــــــــــادر يعني وقتی از شیمی درمانیش برگشت، غذایی که پسرش هوس کرده بود رو درست کرد
خدا کنه اغوش گرم مادر هیچ موقع برای کسی حســـــــــــــــــــــــرت نشه...
مادر است دیگر.... گاهی دلش خیلی برای فرزندش تنگ میشود
سخت ترین و بدترین ثانیه های زندگیم زمانیست که مادرم گریه می کند
بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم
و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم
و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما
اگه نزدیک مادرتون هست دستشو ببوسید
اگه دورید زنگ بزنید
و ..
اگه هم نیست برای شادی روحش دعا کنید...ه