گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ربطشو نمیفهمم واقعا.مگه چیزی بهش گفتی که به سربازی رفتن یا نرفتن مربوط میشه؟مگه نمیدونه که باید سربازی بری و بعدشم هم کار؟

اون کسی نیست که واسه من صبر کنه تا من از سربازی برگردمو بعد برم سرکار و برم براش!!!!
اگه رفتم سربازی دوسال من معتل میشم و شاید ازدواج کنه!!!!
اون دختره 23 سالشه وقت ازدواجشه قبول ندارین!!!!؟؟؟؟
 

mehrdad.k.r

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا تو دیگه چه حوصله ای داری؟؟؟؟
من تا برم سرکار میخوام بمیرم و تو میخوای تا دکتری بخونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته اگه کسی پدر پولدار داشته باشه بهترین کار درس خوندنه...
من از ارشد کار خواهم کرد یه فکرایی برای طرح صنعتی تولید گاز متان دارم.
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واقعا با این کارت خودتو بدبخت کردی رسما چرا؟؟؟؟؟
این ترم میگرفتی و بیخیالش میشدی تا ترم بعد هم وقت داشتی ...بعداز ارشد راحت کاراشو میکردی!!!
حالا موضوت چیه بگو ماکه بیکاریم کمکت میکنیم...
من خیلی مطلب دارم تو لپ تاپم...خوشم میاد به بقیه کمک کنم...



واقعا....دستت هم درد نکنه
آبگیری از گاز طبیعی توسط غشا
دیگه داره کم کم از اسم ارشد نفرت پیدا میکنم
لعنت ب این جامعه:razz:
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه.میرم ترم ۷

شرمنده داداش زرشک!!!!!
تو هنوز غولی به اسم ارشد جاوته میگی دکتری!!!!؟؟؟؟؟
دستت درست...
بابا به فکر نون باش که خربزه آبه...بلند پرواز نباش....
ولی منکه تورو نمیشناسم شاید استعداد و پشتکارت 1 باشه...
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریه نکن
کارش جور میشه ان شاء الله
یاد روزهایی ک شهرام خان بلاتکلیف بود افتادم
دیدین کارش جور شد....نیتشون پاک بود
ایشالا کار داداش وحیدمون هم جور میشه
نگران نباش

ولی خداییش با بچه های اینجا زندگی کردیما
دغدغه شون دغدغه ما هم بود:(
تو شادی هاشون هم با هم سهیم بودیم
ایشاله.اره یادمه.داداش شهرام هم خیلی صبر داشت دیگه اخرا خیلی افسرده شده بود خداروشکر که مشغول به کارشد.ایشاله هرجا هستن موفق باشن.

گریه هم داره...
من اگه برم سذبازی دیگه با چه رویی برم پیش دختره بگم میخوامت؟؟؟؟واسه همینم میزنم میرم واسه همیشه و دیگه هیچوقتم برنمیگردم...کل زندگی گذشتمو باید فراموش کنم...
خب دختره باید درک کنه وضعیت شما رو.این حرفارو میزنین یاد گلادیاتور افتادم:cry:دختری که درک نکنه به درد زندگی نمیخوره.اون اگه شمارو دوست داشته باشه این چیزا براش مهم نیست.
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اون کسی نیست که واسه من صبر کنه تا من از سربازی برگردمو بعد برم سرکار و برم براش!!!!
اگه رفتم سربازی دوسال من معتل میشم و شاید ازدواج کنه!!!!
اون دختره 23 سالشه وقت ازدواجشه قبول ندارین!!!!؟؟؟؟
الان خیلی ها سن ازدواجشونه . تو از کجا میدونی آخه؟خودت میگی شاید. وقتی دوست داشته باشه و دل تو هم خبر داشته باشه و پیشرفتتو ببینه قضیه فرق میکنه .
من از ارشد کار خواهم کرد یه فکرایی برای طرح صنعتی تولید گاز متان دارم.
آفرین به مهرداد خان اکتیو انشالله که همه نقشه هات خوب پیش بره.
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از ارشد کار خواهم کرد یه فکرایی برای طرح صنعتی تولید گاز متان دارم.

زندگی خیلی ازون چیزی که تو سر تو میگذره بیرحمتر و کثیف تره مهرداد جون...
منم دوره ی لیسانسم میخواستم 7 ترم تموم کنم و برم آمریکا!!!!چی شد حالا؟؟؟؟با اون همه استعداد ارشدم نمیخوام برم!!!میدونی چرا؟؟؟چون تو این مملکت کوفتی فردا معلوم نیست ظرفیت کار چطور میشه!!!؟؟؟کار گیرمون میاد یا نه!!!اول کار مهمه...
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون کسی نیست که واسه من صبر کنه تا من از سربازی برگردمو بعد برم سرکار و برم براش!!!!
اگه رفتم سربازی دوسال من معتل میشم و شاید ازدواج کنه!!!!
اون دختره 23 سالشه وقت ازدواجشه قبول ندارین!!!!؟؟؟؟
منم قبول دارم که وقت ازدواجشه ولی خب میتونه برای شما صبر کنه.میتونی نشون بشین بعد بری سربازی اینطوری خیلتون راحتتره.
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واقعا....دستت هم درد نکنه
آبگیری از گاز طبیعی توسط غشا
دیگه داره کم کم از اسم ارشد نفرت پیدا میکنم
لعنت ب این جامعه:razz:

ایمیل و دقیقا چیزایی که باید برات پیدا کنم رو برام پیام خصوصی کن...
دقیقا توضیح بده که چی میخوای...من سرچم خیلی قویه...
 

mehrdad.k.r

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی خیلی ازون چیزی که تو سر تو میگذره بیرحمتر و کثیف تره مهرداد جون...
منم دوره ی لیسانسم میخواستم 7 ترم تموم کنم و برم آمریکا!!!!چی شد حالا؟؟؟؟با اون همه استعداد ارشدم نمیخوام برم!!!میدونی چرا؟؟؟چون تو این مملکت کوفتی فردا معلوم نیست ظرفیت کار چطور میشه!!!؟؟؟کار گیرمون میاد یا نه!!!اول کار مهمه...
هر چی شما میگی درست.من میخوام خودم کار تولید کنم.شده از توی پارکینگ خونمونم شروع کنم ( که واقعاً هم از اونجا باید شروع کنم ) این کارو میکنم.
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایمیل و دقیقا چیزایی که باید برات پیدا کنم رو برام پیام خصوصی کن...
دقیقا توضیح بده که چی میخوای...من سرچم خیلی قویه...
مرسی وحید جان مهربون
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پادشاه و وزیر باهوش سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت. وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد …
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!! ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. / پائولوکوئیلو

 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایشاله.اره یادمه.داداش شهرام هم خیلی صبر داشت دیگه اخرا خیلی افسرده شده بود خداروشکر که مشغول به کارشد.ایشاله هرجا هستن موفق باشن.

خب دختره باید درک کنه وضعیت شما رو.این حرفارو میزنین یاد گلادیاتور افتادم:cry:دختری که درک نکنه به درد زندگی نمیخوره.اون اگه شمارو دوست داشته باشه این چیزا براش مهم نیست.

درک کجا بود؟؟؟
انگار تو زندگی امروزی به سر نمیبرینا!!!!!
دختر غریبس فامیلمون که نیست!!!!پیش خودش میگه اومدیمو موقعیت بهتر گیرم اومد!!!!دخترا موقعیت پسندن!!!
منم بهش حق میدم...
اعتماد کردن خیلی سخته...
مشکل ما میدونی چیه؟؟اینه که نه من نه اون دوس نداریم عاشق بشیم!!!!دوس داریم منطقی ازدواج کنیم...
من دارم تموم تلاشمو میکنم که شرایطم اکی بشه...ازشم نمیخوام برام صبر کنه میخوام خودم تلاشمو کنم...میخوام بهش ثابت کنم به خاطرش از جون مایه میذارم...مثه یه مرد واقعی...
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چی شما میگی درست.من میخوام خودم کار تولید کنم.شده از توی پارکینگ خونمونم شروع کنم ( که واقعاً هم از اونجا باید شروع کنم ) این کارو میکنم.

ارادتو دوس دارم...خیلی خوبه که به فکر تولید کنندگی هستی...آفرین...
تو این مسیرم هرکمکی از دستم برمیاد بهم بگو...در خدمتم...
مهرداد این ترم چی برداشتی؟؟
نکاتی که به روبینا خانوم گفتم به درد تو هم میخوره...
عمومی و آزمایشگاه نگیر....پروژه تخصصیتم حتما بگیر...
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درک کجا بود؟؟؟
انگار تو زندگی امروزی به سر نمیبرینا!!!!!
دختر غریبس فامیلمون که نیست!!!!پیش خودش میگه اومدیمو موقعیت بهتر گیرم اومد!!!!دخترا موقعیت پسندن!!!
منم بهش حق میدم...
اعتماد کردن خیلی سخته...
مشکل ما میدونی چیه؟؟اینه که نه من نه اون دوس نداریم عاشق بشیم!!!!دوس داریم منطقی ازدواج کنیم...
من دارم تموم تلاشمو میکنم که شرایطم اکی بشه...ازشم نمیخوام برام صبر کنه میخوام خودم تلاشمو کنم...میخوام بهش ثابت کنم به خاطرش از جون مایه میذارم...مثه یه مرد واقعی...
وحید جان هر تصمیمی بگیری برات دعا میکنیم که به خواستت و زندگی دلخواهت برسی.
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پادشاه و وزیر باهوش سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت. وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد …
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!! ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. / پائولوکوئیلو


کتاب کیمیاگر پائولو رو خوندم خیلی خداست...هرکی نخونده حتما بخونش...
 

mehrdad.k.r

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارادتو دوس دارم...خیلی خوبه که به فکر تولید کنندگی هستی...آفرین...
تو این مسیرم هرکمکی از دستم برمیاد بهم بگو...در خدمتم...
مهرداد این ترم چی برداشتی؟؟
نکاتی که به روبینا خانوم گفتم به درد تو هم میخوره...
عمومی و آزمایشگاه نگیر....پروژه تخصصیتم حتما بگیر...
مرسی.لطف دارین.
من این ترم احتمالاً ۱۶ واحد بر میدارم.عمومی رو سعی دارم بر ندارم.آز هم که اصلاً.
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی.لطف دارین.
من این ترم احتمالاً ۱۶ واحد بر میدارم.عمومی رو سعی دارم بر ندارم.آز هم که اصلاً.

خوبه....پروژت یادت نره...3 واحد میگیری هیچ کاریم نمیخواد بکنی تا بعد از امتحان ارشدت....(تو دانشگاه ماکه اینجوور بود)
ترم 7 هستی و قطعا کنترل و یونیت 2 داری...
سخت ترین درسی که پاس کردم یونیت 2 بود...
4.5 ساعت سرجلسه بودیم...نابود شدم...از 40 نفر 15 فنر پاس شدن من یکیش بودم...
 

mehrdad.k.r

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوبه....پروژت یادت نره...3 واحد میگیری هیچ کاریم نمیخواد بکنی تا بعد از امتحان ارشدت....(تو دانشگاه ماکه اینجوور بود)
ترم 7 هستی و قطعا کنترل و یونیت 2 داری...
سخت ترین درسی که پاس کردم یونیت 2 بود...
4.5 ساعت سرجلسه بودیم...نابود شدم...از 40 نفر 15 فنر پاس شدن من یکیش بودم...
پروژه رو میخوام تابستون بعد بگیرم.
کنترل و یونت ۲ ترم بعد دارم.
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
درک کجا بود؟؟؟
انگار تو زندگی امروزی به سر نمیبرینا!!!!!
دختر غریبس فامیلمون که نیست!!!!پیش خودش میگه اومدیمو موقعیت بهتر گیرم اومد!!!!دخترا موقعیت پسندن!!!
منم بهش حق میدم...
اعتماد کردن خیلی سخته...
مشکل ما میدونی چیه؟؟اینه که نه من نه اون دوس نداریم عاشق بشیم!!!!دوس داریم منطقی ازدواج کنیم...
من دارم تموم تلاشمو میکنم که شرایطم اکی بشه...ازشم نمیخوام برام صبر کنه میخوام خودم تلاشمو کنم...میخوام بهش ثابت کنم به خاطرش از جون مایه میذارم...مثه یه مرد واقعی...
من حرفاتونو قبول دارم.ولی همه دخترا اینطوری نیستن.همین منطقی فکر کردن و منطقی تصمیمی گرفتن و جلو رفتن درسته.دوره عشقو عاشقی دیگه تموم شده.الان دخترو پسری که بخوان زندگی مشترک شروع کنن بهتره که پایه زندگیشون براساس عقل و منطق و درایت باشه تا بتونه دوام داشته باشه.و درستش همینه.احسنت به شما که عقلو فدای احساس نمیکنید.هردو درحد اعتدال باشه خوبه.به نظر من درک متقابل خیلی مهمه.وامیدوارم شما هم هرچی به صلاحتونه همون بشه.و امیدوارم اون دختر لیاقت تلاش شمارو برای این وصلت داشته باشه.موفق باشید.;)
 
بالا