بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
تردید کن که ستارگان از آتشند، تردید کن که خورشید در حرکت است، حتی در راستی حقیقت تردید کن اما در عشق من تردید مکن.
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیــــــــــــــــــــــــــــلام
ما آمدیم
چه بوشور بوشوره
برویــــــــــــــم...!!!!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیلااااام
خوش آمدی، کجا بروی؟!!


بوشور بوشوره...؟؟؟ در برویم دیه...
جون خودم حال کار کردن ندارم...
همش تخصیره این نگار وسواسیــــــــــــه...!!!
سلام معصومه ژون نگار ژون و مارتینی گرامی...
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخخخخ...خسته شدیم
درود بر همه..حالتون؟؟

خسته نباشی
سلام، خوبی ؟

 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بوشور بوشوره...؟؟؟ در برویم دیه...
جون خودم حال کار کردن ندارم...
همش تخصیره این نگار وسواسیــــــــــــه...!!!
سلام معصومه ژون نگار ژون و مارتینی گرامی...

نه بابا، داشتم میشستم این نگار اومد مزاحم شد
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز


بوشور بوشوره...؟؟؟ در برویم دیه...
جون خودم حال کار کردن ندارم...
همش تخصیره این نگار وسواسیــــــــــــه...!!!
سلام معصومه ژون نگار ژون و مارتینی گرامی...
سلام مائده...سلامتی؟
سلين سلين
من اوهمدم خوش اوهمدم
مارتين پاتو جم چون من موخوام بيشينم لاحت خسه گوش بدم
سلام...
وسط اینهمه آدم پای من زیادی بود؟!!:surprised:
خسته نباشی
سلام، خوبی ؟


سلام...خوبی؟
مقسیییییییییی...خستگیمو پروندی
نگار جون نداره امشب
مرسی مارتینی که کار منو انجام دادی
نگار لا جان..نگار تایرد..نگار اوت آو اردر است
خواهش...
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی کمی دورتر

گناه این است که زنی سیب دوست دارد

چه انتظاریست که امروز

دوست داشتن تو

که فلسفه ی سیبی

پاداشی عاشقانه به دنبال داشته باشد؟!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهنو دهبا چلدي؟؟؟:cry:

چلدم؟
من چلدن بلد نیستم
نه بابا شما راحت باش...
ما خوبیم مارتینی شوما خوبی خوش میگذره؟!
معصومه جون چه کردی با این شهرزاد قصه گوی ما
بچم نا داره
این عشخ من باز کوجاست؟ خیلی شیطون شده این چند وخته...
 

nazaninfatemeh

عضو جدید
چلدم؟
من چلدن بلد نیستم
نه بابا شما راحت باش...
ما خوبیم مارتینی شوما خوبی خوش میگذره؟!
معصومه جون چه کردی با این شهرزاد قصه گوی ما
بچم نا داره
این عشخ من باز کوجاست؟ خیلی شیطون شده این چند وخته...



پ دهبا نبود؟؟؟:redface:
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد

کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد

سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم

با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد

عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است

گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد

آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است

دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد

(فاضل نظری)
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چلدم؟
من چلدن بلد نیستم
نه بابا شما راحت باش...
ما خوبیم مارتینی شوما خوبی خوش میگذره؟!
معصومه جون چه کردی با این شهرزاد قصه گوی ما
بچم نا داره
این عشخ من باز کوجاست؟ خیلی شیطون شده این چند وخته...

کاریش نکردم، رفته یونی و اومده خسته شده، کلی تو راه بوده همش

من برم دیگه، شبتون خوش
 

nazaninfatemeh

عضو جدید
شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…



گوشه تا گوشه صحرا تو بخواب و نهراس
شيرها خاطرشان هست كه آهوي مني
 

Similar threads

بالا