عشق اينجاست

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کلاس ساکت است. تنها صدای امواج دریا که آهنگ قشنگ این روزهای مدرسه‌ی کوچک ماست، به گوش می‌رسد. کتاب «اجتماعی» پریسا تمام شده و به قول حسین بالاخره این آقای هاشمی و اهل‌بیتش به نیشابور رسیدند ![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مهدی نیم‌نگاهی به رنگ‌هایش می کند و به پریسا می گوید: "ما دیشب کولر زدیم." پریسا می‌گوید: "عجب کیفی دارد زیر کولر خوابیدن!"[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حسین می‌گوید: "اجازه پنج شنبه که اینجا نبودید و رفته بودید تهران، از آموزش و پرورش نامه‌ای آوردند که گفتند خیلی هم مهّم است." می‌گویم: "مگر خبر نداشتن که من رفته بودم تهران؟" پریسا می‌گوید: "حتما یادشان رفته!"[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کلید دفتر که به «تسبیح لاجوردی» زیبایی گره خورده و حاج عباس - بزرگ روستا - به مدرسه هدیه داده، روی میز است. می‌گویم: "حالا بعدا می‌روم می‌بینم." حسین می‌گوید: "نه! اجازه! همین حالا برو ببین، شاید خیلی مهم باشه! شاید جلسه باشد! فردا زنگ می‌زنند دعوایتان می کنند ها! اجازه! گذاشتیمش داخل همین کمدی که آموزش و پرورش برای مدرسه جدید فرستاده." [/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می‌گویم: "مهدی برو نامه رو بیار." پریسا می‌گوید: "اجازه! دست مهدی کوتاه است و به نامه نمی‌رسه! دست من هم نمی‌رسه، دست حسین هم شاید نرسه." [/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در دفتر را که باز می‌‌کنم به سراغ کُمدی می‌روم که می‌گویند نامه‌ی مهّم آنجاست![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من می‌فهمیدم این پچ‌پچ‌های اول صبحی بی‌معنا نیست. این که حسین اول صبحی دارد چیزی روی دفترش می‌نویسد و هی حواسش به این است که من متوجه نشوم... اینها بی‌معنی نیست.[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در کُمد را که باز می کنم کادوهای رنگارنگ جلوی چشمم رژه می‌روند، کادوهایی که رویشان نوشته: "از طرف پریسا و... به معلم مهربانمان"[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به کلاس که بر می‌گردم، حسین بزرگ روی تابلو سیاه نوشته:[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]


متن بالا مربوط به نوشته هاي يك سرباز معلم براي روز معلم است .عبدالمحمد شعراني نويسنده وبلاگ تش باد سرباز معلم و بنيان گذار مدرسه چهار نفري روستاي جمال آباد کالو از توابع شهرستان دير در جنوب استان بوشهر است.
------------------------------
وبلاگ مدرسه کالو مقام دوم وبلاگ نويسي جهان را به خود اختصاص داد
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نامه [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خانم «الیزابت کرایسی» که در ایالات «ویسکانسین» کشور آمریکا زندگی می‌کند برای مدرسه[/FONT]
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهان پس عشق این جا بود ............یادش بخیر بار اولمه که این تاپیکو دیدم .......
 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
bmd جان.............
تاپیکت فوق العاده و خواستنی بودش!!!!!!!!!!!!!!!!:w02:
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خیلی زیبا بود
قشنگ ترین و پاک ترین عشق همینه :cry:
شرمنده که تشکراتم ته کشیده :redface:
 

Sajjad_Fashion

عضو جدید
:w30::w27:من رو یاد روزهای دوست داشتنی مدرسه انداختی یادش بخیر یادمه برای تک تک شون می مردم :hypocrite:
خیلی دلم می خواد یکبار دیگه ببینمشون و مثل قدیما :(امیدوارم که هرجا هستن سلامت باشن
 

Similar threads

بالا