مشاعرۀ سنّتی

tanin67

عضو جدید
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
سر نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
 
آخرین ویرایش:

tanin67

عضو جدید
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آن چه او در کار من کردست در کارش مکن
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
يوسف گمگشته باز ايد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست...منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست...منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
تو را به دادگاه خواهم کشید...

شاید به حبس ابد محکوم شوی


جزئیات جنایتت معلوم نیست


اما


اثر انگشتت را ...


ر
وی قلبی شکسته یافته ام!!!
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را به دادگاه خواهم کشید...

شاید به حبس ابد محکوم شوی


جزئیات جنایتت معلوم نیست


اما


اثر انگشتت را ...


ر
وی قلبی شکسته یافته ام!!!

منم آن غنچه که خون می خورم و خاموشم
که لبم دوخته است آن که دلم سوخته است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت.............
تنهائي را دوست دارم چون بي وفا نيست

تنهائي را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام
تنهائي رادوست دارم چون عشق دروغين درآن نيست
تنهائي را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهائي رادوست دارم چون در خلوت وتنهائيم در انتظار خواهم گريست وهيچ کس
اشکهايم را نميبيند...
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهائي را دوست دارم چون بي وفا نيست

تنهائي را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام
تنهائي رادوست دارم چون عشق دروغين درآن نيست
تنهائي را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهائي رادوست دارم چون در خلوت وتنهائيم در انتظار خواهم گريست وهيچ کس
اشکهايم را نميبيند...

در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
 

مهران.ن

عضو جدید
شعر مسعود سعد سلمان که بیشتر عمر خود را در زندان گزرانده است و این حبسیه ها را نوشته است.

شخصی به هزار غم گرفتارم

شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم

بی زلٌت و بی گناه محبوســـــم بی علت و بی سبـــــب گرفتارم

خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیـــــکارم

محبوسم و طالع است منحو سم غم خوارم و اختر است خونخوارم

امروز به غم فزون ترم از دی و امسال به نقد کمتر از پـــارم

طومار ندامت است طبع من حرفی است هر آتشی ز طومارم

یــــــاران گزیــــــــده داشتـــم روزی امروز چه شد که نیست کس یارم

هر نیمه شب آسمان ستو ه آیــــــد از گریه ی سخت و ناله ی زار م

زندان خدایگان که و من کــــه ! نــــاگه چه قضا نمود دیـــــــدارم ؟

بند ی است گران به دست و پایم در شاید که بس ابله و سبــــک بارم !

محبوس چـــــــرا شدم ، نمی دانم دانم که نه دزدم و نه عیـــــــــــارم

آخر چه کنم من و چه بد کردم تا بنــــــــــدٌ ملـــــک بود سزاوارم؟

ترسیــدم و پشت بر وطن کردم گفتـــــــم مــن و طالع نگو نسارم

بسیــــــار امیــــد بــــود در طبعم ای وای امیــــدهــــــــای بسیــــارم!

قصٌه چه کنم دراز، بـــــــس باشد چون نیست گشایشی ز گفتــــــارم
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعر مسعود سعد سلمان که بیشتر عمر خود را در زندان گزرانده است و این حبسیه ها را نوشته است.

شخصی به هزار غم گرفتارم

شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم

بی زلٌت و بی گناه محبوســـــم بی علت و بی سبـــــب گرفتارم

خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیـــــکارم

محبوسم و طالع است منحو سم غم خوارم و اختر است خونخوارم

امروز به غم فزون ترم از دی و امسال به نقد کمتر از پـــارم

طومار ندامت است طبع من حرفی است هر آتشی ز طومارم

یــــــاران گزیــــــــده داشتـــم روزی امروز چه شد که نیست کس یارم

هر نیمه شب آسمان ستو ه آیــــــد از گریه ی سخت و ناله ی زار م

زندان خدایگان که و من کــــه ! نــــاگه چه قضا نمود دیـــــــدارم ؟

بند ی است گران به دست و پایم در شاید که بس ابله و سبــــک بارم !

محبوس چـــــــرا شدم ، نمی دانم دانم که نه دزدم و نه عیـــــــــــارم

آخر چه کنم من و چه بد کردم تا بنــــــــــدٌ ملـــــک بود سزاوارم؟

ترسیــدم و پشت بر وطن کردم گفتـــــــم مــن و طالع نگو نسارم

بسیــــــار امیــــد بــــود در طبعم ای وای امیــــدهــــــــای بسیــــارم!

قصٌه چه کنم دراز، بـــــــس باشد چون نیست گشایشی ز گفتــــــارم

می سوزم و لب نمی گشایم که مباد
آهی کشم و دلی به درد آید از او
 

vajiheh.kh

عضو جدید
می سوزم و لب نمی گشایم که مباد
آهی کشم و دلی به درد آید از او

و من زن شدم
تحملی پایدار
یک دنیا از سیبی گفت که من چیدم
ولی هیچ کس نگفت:
نشان عشق
سیب سرخی شد که من به آدم دادم!!َ
 
آخرین ویرایش:

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز


و من زن شدم
تحملی نا پایدار
یک دنیا از سیبی گفت که من چیدم
ولی هیچ کس نگفت:
نشان عشق سیب سرخی شد که من به آدم دادم!!َ

موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز آکنده بود
گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
 

مهران.ن

عضو جدید
دکتر محمد رضا شفعی اهل نیشابور

سفر به خیر

به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید

دل من گرفته ز اینجا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان

همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان
به هر آن کجا که باشد ،به جز این سرا ، سرایم

سفرت به خیر اما تو و دوستی ، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ،
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا.


توجه : گون:نماد افراد وابسته و گرفتار به این دنیای مادی نسیم :نماد افراد آزادی خواه
 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر محمد رضا شفعی اهل نیشابور

سفر به خیر

به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید

دل من گرفته ز اینجا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان

همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان
به هر آن کجا که باشد ،به جز این سرا ، سرایم

سفرت به خیر اما تو و دوستی ، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ،
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا.


توجه : گون:نماد افراد وابسته و گرفتار به این دنیای مادی نسیم :نماد افراد آزادی خواه


آری
آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا