دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه جا به دنبال نگاهت می گردم

و دست خالی برمی گردم

باز آن روزهای دلتنگی سراغ لحظه هایم را میگیرد

و من بی صدا

گوشه ای می ایستم و می بینم

همه روزها و شبهایم در سکوت نبودنت فرو میرود

و هیچ کاری نمیتوانم برای دلم بکنم

باز زانوی غم بغل گرفتن و

اشک ریختن

و با تنهایی روزگار گذارندن در راه است

باز هم شعرهام بوی غم میگیرد

و چشمان ترم به دوردست خیره میشود

و من همچنان دنبال راهی هستم

برای درمان دلتنگی هایم...
 

جین ایر

عضو جدید
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را...
یادم باشد روز و روزگار خوش است
همه چیز رو به راه است و خوب!
تنها دل ما دل نیست...
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید بپرسی چرا برای آخرین بار؟!
فقط به خاطر تو

چون احساس میکنم احساس تو این هست

که بی من خوشبخت تری

پس نمیخوام مزاحم خوشبختی تو باشم

اگر احساس من اشتباه است بگو

ولی اگر درست احساس کردم

برای همیشه

خدا حافظ

 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود ، که
برای بیان کردن "دوستت دارم"
نیاز به قسم خوردن نبود...
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف
زندگی یعنی جنگ ، تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز ...
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی می توانی با سکوت حرف بزنی،بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


به تو عادت کرده بودم
ای به من نزديک تر از من

ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن

به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم

مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم

لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو

تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو

من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم

از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم

با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم

خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم

خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالی

من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالی

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

صبح که چشماتو باز مي کني، بدون ديشب يه نفر به شوق ديدن تو چشماشو بسته.




امشب گریه میکنم .
گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن.
برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی.
امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.
برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمامی کلماتم را به خدا می دهم و هم صحبت

او می شوم

عشق، همان عشقِ اوست که مشتی خاک را بدل

به نور می کند...

تو مشتی نوری در دستان خداوند

تو بهانه ای، بهانه ی عشق، بهانه ی

سوختن...

تو از آن سوی خورشید آمده ای، از خاک

دستان خدا نور گرفته ای

تو از آینه ها و از لالاییِ الهی آمده ای

که نفس ات گرم نمی کند،می سوزاند...

کیستی تو؟ از کجا آغاز شده ای؟

تو از کدامین قصه آمده ای؟

پایان قصه ی من... تو کجایی؟

آنجا را نگاه کن

انتهای ابدیت را می گویم...

آنجا که خورشید هم رها می شود

آنجا که حصار ها می ایستند

آنجا که اسطوره های کهن می گریند

می دانم

پایان قصه، اشک است

اشک، دریاست...

تو دریایی و من تشنه ام

پایانی از این قشنگ تر دیده ای؟

تو در صبوری من

اشتیاقم را نمی بینی

بهانه سوختن من...

«خداوند در ما دمیده است و هر که خدا در او

بدمد عاشق می شود»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نشسته ام بر گیسوی بارانـــــ
اما...
در دل برهوتــــــــ !
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين جمله هميشه يادت باشه: زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید بپرسی چرا برای آخرین بار؟!
فقط به خاطر تو

چون احساس میکنم احساس تو این هست

که بی من خوشبخت تری

پس نمیخوام مزاحم خوشبختی تو باشم

اگر احساس من اشتباه است بگو

ولی اگر درست احساس کردم

برای همیشه

خدا حافظ


چه غم انگیز
 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست...خیلی ها میروند تا ثابت کنند که تا ابد عاشقند.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی غم انگیزه وقتی میبینی یه نفر با نبودنت خوشبختره
یه نفر که ذوسش داری
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این دنیا هیچ چیزی کم ندارم جز تو
هرچیز که بخواهم بدست می اورم با تلاش
می ترسم تلاش کنم برای تو
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدونم باور میکنی یا نه
اما بجز دیدارت آرزویی نداشتم...............
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمانی تصور میکردم می توانم یک فرشته ای رابیابم که مرحم زخم کهنه قلبم باشد.

فکر می کردم می توانم مانند یک گل رز، پروانه ای را عاشق خود کنم و اورا مثل خداوند بپرستم.

میخواستم مثل یک ساحل، در اغوش دریایی بیارامم که با موجهای احساس وآرزو هایش هر لحظه سیرابم کند.

دوست داشتم همسفر جزیره ای باشم که وسط ابهای زلال خوشبختی، قد علم کرده است.

اما افسوس که نمی دانستم پروانه هم به هر دلیلی می تواند از گلش خسته شود و یا گلبرگهای احساس گلش را نادیده بگیردو به سمت گلی دیگر پرواز کند..
نمی دانستم یک دریا هم ممکن است موجهای احساسش را از ساحل مظلومش دریغ کند و حتی جلوی چشمان معصوم ساحل بی گناهش خشک و بی آب شود. یا حتی طوفانی و بی احساس.

نمی دانسم که پایه های ان جزیره می تواند آنقدر سست ولرزان باشد که با کوچکترین تلنگری از روزگار به زیر اب فرو رود و ناپدید شود وبرای همیشه مرا تنها بگذارد.

من حتی توی خوابم نمی دیدم یک فرشته هم می تواند با قلبی مهربان، قادر به گذشتن ازمحبوب بی پناهش -باشد.

اما افسوس که زمانی به این واقعیت پی بردم که با قلبی شکسته در قفس تنهایی اسیرماندم...

زمانی که دیگر فرصت جبرانی نیست. هرچه ازروزگار از سرنوشت خواهش کردم به نفع من رقم بخورند بی رحمانه چشم غره ای به من رفتند و گفتند نمیشود. اگر از تنهایی می ترسی دوباره بگرد به دنبال یک پروانه، یک جزیره، یک دریای بهتر!

اما من جایگزین نمی خواستم. مگر خداوند عشق را به تمامی موجوداتش ارزانی نکرده است؟! پس اینها چه می گویند؟ که تو نمی توانی عاشق شوی؟ من می خواستم کنار محبوبم بمانم.

من می خواستم با دستان لرزانم فرشته ارزوهایم را نگه دارم. می خواستم با اشکهای بیگناهم دریای بیکران مهربانی هایم را پر از اب کنم. می خواستم گلبرگهای احساسم را به دور کمر پروانه ام بپیچم تا نتواند از کنارم برود. اما نتواستم!

من فقط توانستم هم پای جزیره آرزوهایم به مرداب غم و باتلاق تنهایی سقوط کنم.، من فقط ایستادم تا نظارگر دور شدن پروانه ام باشم. پروانه ای که حالا نسبت به من بی احساس ترین پروانه دنیاست. می دانم پروانه من دیگر برنیگردد.چون گلی خوشرنگ تر ازمن اورا راشیفته خودش کرده عشق تازه ای به اوهدیه داده. و من دیگر نمی توانم هیچ اعتراضی بکنم، .و چاره ای به جز سکوت ندارم.

قطعا پروانه هایی که دراینده عاشقانه به دورم میگردند هم نمی توانند قلب مرا بربایند. آنها نمی دانند که قلب گل شکسته، هیچ کس یک قلب شکسته را دوست ندارد! هیچ دریایی نمی تواند با موجهای احساسش به ساحل بی ریا رنگ امید بپاشد. ….
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مـــن مــــــی روم !

تـــو مـــــی مــــانــی

بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .

راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟

از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . . . !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب را

تا صــــــبح


مهمان کوچه های بارانی


خواهم بود


و برگ برگ دفتر غمگینم را


در باران


خواهم شست


آن گاه شعر تازه ام را


ـ که شعر شعرهایم خواهد بود ـ


با دستهای شاعرانه ی تو،


بر دفتری که خالی است


خواهم نوشت


ای نام تو تغزل دیرینم


در باران!


یک شب هوای گریه


یک شب هوای فریاد


امشب دلم هوای تو را کرده است...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جوری رفتار میکنی

انگار که هرگز نرفته بودی

مثل یک پرنده ، هر جا که دلت خواست پرواز میکنی

جوری رفتار میکنم


انگار که هنوز نرفته ای

مثل یک حشره ی کوچک

گوشه ای کز میکنم

و حواسم به عنکبوتِ بزرگ و سیاهی است

که گوشه ی سقف

سیاهترین تار دنیا را تنیده

تا به محضِ رفتنِ تو

مرا در خود ببلعد!!!
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
راست گفتی... که تابی نهایت همراهیم خواهی کرد...خیلی وقت است...درکوچه باغ تنهای هایم...
من وخاطراتت... باهم قدم میزنیم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دیدی

هـمان یک مشـت

دانه ی احسـاسی که پاشیدی

چطـور خیـال پـرواز را

از سـر این پـرنده

پـراند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حــرفی نیــست
فـقـط میخـواهم بنـویسم...
که شـاید تـ ـو بخــوانی...!​


 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا