گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا !

به من وظیفه ای دادی که خودت بهتر از من انجام میدهی . قدرت تو برای اینکار و تسلطتت بر من بیشتر از قدرت من است ، پس خودت کاری کن که من اینوظیفه را جوری انجام بدهم که تو را راضی می کند . هم تو راضی باشی ، هم منسلامت بمانم.

خدایا من طاقت سختی زیاد ندارم و برای بلاهای تلخ خیلی صبور نیستم . خودتبه تنهایی ، ارزوی مرا براورده کن و هوای من را داشته باش چون اگربسپاریدست خودم درمانده می شوم و همان کاری را نمیکنم که مصلحتم باشد .

خدایا!

کاری کن در همه احوالات محفوظ و پوشیده باشم ، دست نیافتنی باشم . در پناهو امان باشم .این کاری که گذاشته ای بر عهده من که برای بندگانت انجامبدهم خودت هم کمکم کن درآن موفق باشم .اگر بدنم برای این وظیفه ، ضعیف استاگر به اندازه کافی قدرت ندارم ، اگر جان و رمقم به این کار نمی رسد ، توخودت من را در این کار ، موفق کن .

صحیفه سجادیه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقش را جاگذاشت و رفت !

و در دفتر خاطراتش نوشت :

" بالاخره امروز شيريني گذشت را چشيدم !


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دلم تنگ شده

مثل کفشهای کودکیم.

مثل این شعر که دیگر اندازه ات نمی شود.

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم ازت وقتی دستامو نمی گیری
وقتی که حواست نیست وقتی تو خودت میری
وقتی که تمام شب تو پنجره بیداری
وقتی شب و درگیری با ساعت دیواری
تا صبح کنار تو هر ثانیه اشوبم
هی حالتو می پرسم شاید تو بگی خوبم
دیوونه تر از هرشب هم پای تو بی تابم
ازفکرتو یک لحظه تا صبح نمی خوابم
دائم به خودم میگم از دست تو دلگیره
با هریه نگاه تو شکم به خودم میره
شک می کنم از حالت وقتی که ازم دوری
چشمت به منه اما انگارکه مجبوری
حس می کنم از چشمات هران پری از رفتن
احساستو می فهمم تو خسته شدی از من
یک روز از این شب ها دست من و می گیری
از قبل خداحافظ من خوابم وتو میری
564984_303720996372322_137445842999839_710221_1264099125_n.jpg
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم...

می ترسم...

من از آغاز می ترسم

من از پرواز می ترسم

من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم!

من از آغاز یک پرواز بی احساس

واسه تکرار انکار دل حساس می ترسم!

من از احساس می ترسم

من از تاختن برای باختن احساس

برای سوختن و ساختن کنار این دل حساس می ترسم!
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
برای فرار از احساس کافیه به دستان خودت نگاه کنی چون دستانت اشکهایت را پاک میکند و نمیگذارد اشکت را کسی ببیند که حتی لایق نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به راستي چقدرسخت است

خندان نگه داشتن لب ها در زمان گريستن قلب ها

و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني

و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهايي تنهايي و بي ياوري

درحالي که تظاهر مي کني هيچ چيز برايت اهميت ندارد

اما چه شيرين است درخاموشي وتنهايي به حال خود گريستن

و
باز هم نفرين به تو اي سرنوشت

__________________
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آرزو دارم يك بار....فقط يك بار ديگه برگردم به دوران مدرسه ساعت انشاء !!!
بهم بگن موضوع انشاء :* هرچه ميخواهد دل تنگت بگو....! يا مثلا موضوع آزاد !
اونوخ بجاي نوشتن از فوايد درخت و درختكاري...!
خيلــــي حــرفـا واسه نوشتن داشتم !!!
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
میخواهم شاد باشم همچون دوران کودکیم
بیخیال بی خیال
بدون ترس از اینکه کسی دلم را میشکند
بدون اینکه وقتی به کسی میگم قهر تا روز قیامت قیامت تنها یه ساعت بعد و دوباره با شادی با هم بازی میکنیم
میخواهم بدانم چرا همه دنبال غم هستن وقتی غم هر لحظه خودش را نشان میدهد
با از دست دادن عزیزی که برای همیشه ترکت میکند
برای از دست دادن دلی که صادقانه به پای کسی میگذاری ولی او با بی رحمی تمام دل ساده ات را زیر پا له میکند
برای از دست دادن تمام محبتهایی که هر لحظه در ارزویشان هستی همیشه کنارت بود اما هرگز ان را نمیبینی انوقت که از دستش دادی تازه قدرش را میدانی نه انکه به دنبال محبت به سوی غریبه ای بروی که با سنگدلی تمام هستیت را از تو میرباید ولی دریغ از لبخندی کوتاه
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دنبال چه می گردیبلندترین فریادم سکوت هست
بر لبم مهر خاموشی زدی
بوسه به چه کارم اید
حتی اغوشی گرم
احساس یخ زده ی مرا
گرم نخواهد کرد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صدای سکوت خانه آزارم می دهد


دروغ چرا


از شنیدن صدای قلبم


می ترسم در این سکوت!


نمی دانی


هیچ کس نمی داند


چقدر بد می زند


وقتی دلش تنگ است!


 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
میخواهم بروم انقدر دور شوم که دیگر صدای ذلتنگیم را نشنوم
تصمیم گرفته ام بروم به دیاری دیگر دیاری که کسی حتی مرا نمیشناسد
میدانم حتی اگر بروم کسی مرا بخاطر هم نمیاورد ولی خودم که بخاطر میاورم چه کنم
غربت دوست داشتنی تر است این زمان تا بودن در کنار کسانی که دیگر دوستت ندارند
میروم تا شاید انجا کسی را یابم که حداقل برای ابد دوستم بدارد نه انکه هر روز مرا عذاب دهند
دیگر نمیتوانم بمانم
بالاخره میروم و انقدر دور میشوم که حتی در لحظه مرگم هم کسی نباشد که ببیند مرا
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
.....................

.....................

خدای من میدانی تنهایم
میدانی چقدر بهت نیاز دارم پس چرا دستم را محکم نمیگیری و مرا از این قصر یخی که در ان زندانیم نمیبری پیش خودت ببر میخواهم با تو باشم این قصر یخی هر چند زیباست اما سرد و تاریک هست من دارم میلرزم بدون تو خدای من مرا با خود ببرم
ولی کسان دیگر را تنها نگذار من بودن تو در کنارم را به دیگران میدهم ولی میخواهم خودم برای همیشه در کنارت باشم پس مرا ببر تا به ارامش برسم تا تنها نمانم :cry:
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
تنهایی کاش فقط کلمه بود ولی بخشی از زندگیم شده که هر لحظه عمیقتر از لحظه قبل میشه نمیدونم من بد شدم یا زمونه داره همش بد میکنه
نمیدونم کاش میشد تا ابد تنها باشم اما هرگز باعث ناراحتی کسی نباشم
میخواهم در پیله تنهایی بروم تا بشوم پروانه اما این پروانه میدانم انقدر محسور کنده خواهد شد که روزی کودکی برای بازی با ان باعث مرگش خواهد شد
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كاش مي شد بار ديگر سرنوشت از سر نوشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] كاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كاش مي شد از قلمهايي كه بر عالم رواست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] كاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] كاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] كاين همه اي كاشها بر دفتر دلها نوشت [/FONT]
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه آرام می آیند و آرام می روند

بی آنکه بدانند چطور شیشه دل ما را می شکنند.

همه می روند...

بی آنکه نگاهی به عقب اندازند که من... که تو...

که همه ما پشت پنجره چشم براهیم

همه می روند...


 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیابانهای تنهایی دلی ولگرد می خواهد!
و آوازم بدون تو سکوتی سرد می خواهد!
برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت!
ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد می خواهد
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه,
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه

اون بالا باد داره زاغ ابرها رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی در یا نمی شه...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هفت شهر عشق شهر اول: نگاه و دلربايي شهر دوم: ديدار و آشنايي شهر سوم: روزهاي شيرين و طلايي شهر چهارم: بهانه،فکر،جدايي شهر پنجم: بي وفايي شهر ششم: دوري و بي اعتنايي شهر هفتم: اشک،آه،تنهايي
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
از چشمانت خیلی گله داشتم که مرا در دامان عشق تو انداخت ولی بعد که بینمون فاصله افتاد دیدم هر چه را میتوانم تحمل کنم اما نه دوری تو را آیا این عادلانه است که کسی را عاشق کنی سپس راه خود را کج کنی و بری. تو می ری ولی چرا قلب من را باخود میبری که هنوز هم امید دارم پس از رفتنت بازگشتی است نکنه یه وقت قلبمو بندازی زمین و بشکنه که هر چی دور بشه بازم ضربانش می زنه ولی اگه بشکنه دیگه نمی زنه.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هنوز به دیدنت چه قدر زیاد امید دارم با اینکه میانمان فرسنگ ها فاصله است ولی قلبم در گروی قلب توست هر چه قدر می خواهی از من دور شوی این گره کور و کورتر می شود ولی نکنه یه روز به سرت بزنه بخوای پارش کنی ...
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از دنيا خسته ام... می ترسم از بازیهاش
دلم تنگه... ذهنم خستست,کاش می خوابیدم و هیچ وقت بیدار نمی شدم...
دل من اگر بشکنه....درست شدنی نیست...

 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
تنهایی را میشود هرگز حس نکرد وقتی نمیخوای تنها باشی میری سراغ دوستات ولی وقتی پیششون هستی بازم حس تنهایی داری این یعنی دوستات دیگه دوستت ندارن بهتر پاشی بری یه جای دیگه تا بتونی با یکی دیگه تنهایت تقسیم کنی
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
باد می شوم
که گیسوانت را بوسیده باشم
و لای انگشتانت رقصیده
آنگاه
تو با خود خواهی گفت :
این باد چه عاشقانه می وزد ...

 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
کاش تنهایی مثل یه توپ گرد بود اونوقت میتونستی هر وقت دلت خواست اونو به هر سویی از این دنیا پرتاب کنی و اونقدر دور پرت کنی که سالها طول بکشه تا بیاد سمتت
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا