مهندکس
عضو جدید
ای چرخ این چه رسم است، ای چرخ این چه رفتار؟
هرگز نبود این شهر این زخم را سزاوار
یک جرعه غم بیاور، آواز بم بیاور
ایرج بخوان که آواز مانده ست زیر آوار
ایرج بخوان اهر مُرد، از بس که خون دل خورد
باغ سپیده پژمرد، در آن شب شرربار
کو کودکی که نوشد شیر از کنار مادر
کو مادری که گرید، بر حال کودکش، زار؟
مادر پناه کودک، او در بغل عروسک
هر دو اسیر خاکند، در یک قفس گرفتار
تو زیر خاک پنهان، من روی خاک گریان
دست فلک کشیده ست، بین من و تو دیوار!
دیشب شب عروسی، امروز روز ماتم
رخت سپیده بر تن، اما همه عزادار
خورشید سر زد اما، بر تل خاک و آهن
چیزی نمانده بر جای، از شاخه های پربار
خورشید سر زد اما بر یک خراب آباد
دستی نکرد کس را، از خواب مرگ بیدار
بر بالشی از آهن، بر بستری از آجر
زیر لحافی از گل، خوابیده است معمار
امشب هوا چه سرد است، دل ها اسیر درد است
با ورزقان چه کرده است، این چرخ مردم آزار
ای شهر چارپاره! می سازمت دوباره
مثل غزل به گریه، مثل ترانه با تار
آواز یک قناری، از زیر خاک جاری ست
یعنی هنوز شهر است از شورعشق سرشار
تقدیم به مردم زلزله زده آذربایجان
هرگز نبود این شهر این زخم را سزاوار
یک جرعه غم بیاور، آواز بم بیاور
ایرج بخوان که آواز مانده ست زیر آوار
ایرج بخوان اهر مُرد، از بس که خون دل خورد
باغ سپیده پژمرد، در آن شب شرربار
کو کودکی که نوشد شیر از کنار مادر
کو مادری که گرید، بر حال کودکش، زار؟
مادر پناه کودک، او در بغل عروسک
هر دو اسیر خاکند، در یک قفس گرفتار
تو زیر خاک پنهان، من روی خاک گریان
دست فلک کشیده ست، بین من و تو دیوار!
دیشب شب عروسی، امروز روز ماتم
رخت سپیده بر تن، اما همه عزادار
خورشید سر زد اما، بر تل خاک و آهن
چیزی نمانده بر جای، از شاخه های پربار
خورشید سر زد اما بر یک خراب آباد
دستی نکرد کس را، از خواب مرگ بیدار
بر بالشی از آهن، بر بستری از آجر
زیر لحافی از گل، خوابیده است معمار
امشب هوا چه سرد است، دل ها اسیر درد است
با ورزقان چه کرده است، این چرخ مردم آزار
ای شهر چارپاره! می سازمت دوباره
مثل غزل به گریه، مثل ترانه با تار
آواز یک قناری، از زیر خاک جاری ست
یعنی هنوز شهر است از شورعشق سرشار
تقدیم به مردم زلزله زده آذربایجان
آخرین ویرایش: