برای چشمانت...

مهندس نفت

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هوا ترست به رنگ هواي چشمانت
دوباره فال گرفتم براي چشمانت

اگر چه كوچك و تنگ است حجم اين دنيا
قبول كن كه بريزم به پاي چشمانت

بگو چه وقت دلم را ز ياد خواهي برد
اگر چه خوانده ام از جاي جاي چشمانت

دلم مسافر تنهاي شهر شب بو هاست
كه مانده در عطش كوچه هاي چشمانت

تمام آينه ها نذر ياس لبخندت
جنون آبي در يا فداي چشمانت

چه مي شود تو صدايم كني به لهجه موج
به لحن نقره اي و بي صداي چشمانت

تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي
در انتظار چه خاليست جاي چشمانت

به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون
به انتهاي خود و ابتداي چشمانت

من و غروب و سكوت و شكستن و پاييز
تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت

خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعاي چشمانت

 

*Essi*

اخراجی موقت
چشم هایش !!
چشم هایی مات و غمزده ، به دورها خیره شده اند !!
چشم هایش دیگر لطیف و عاشقانه نیستند !!
دیگر غرور ندارند!!
دیگر نشانی از التماس و خواهش در آنها دیده نمی شود !!

اصرار دارد که دیگر از چشم هایش عطر ِ دریا شدن منتشر نمی شود ومن مانده ام که چرا قلبش برای تازه شدن تنگ نمی شود !!


چشم هایش اندوهبارند

در چشم هایش پرنده ای را دیدم که در او شور ِ مردن بود
در چشم هایش شکوفه ای را دیدم که در او شور ِ ریختن بود
در چشم های اشکبارش مرگِ پروانه را دیدم و غم های بنفشه را
در چشم هایش آرزوهایی را دیدم که بر باد رفته بودند و رویاهایی را که طعم ِ محال داشتند
در چشم هایش دخترکی را دیدم که بسته های کبریت و دسته های گل می فروخت و پسری را که در زباله دان ها و بر فراز ِ زباله ها شُکوه را می جست.
 

آبیدر751

اخراجی موقت
چشم هایش !!
چشم هایی مات و غمزده ، به دورها خیره شده اند !!
چشم هایش دیگر لطیف و عاشقانه نیستند !!
دیگر غرور ندارند!!
دیگر نشانی از التماس و خواهش در آنها دیده نمی شود !!

اصرار دارد که دیگر از چشم هایش عطر ِ دریا شدن منتشر نمی شود ومن مانده ام که چرا قلبش برای تازه شدن تنگ نمی شود !!


چشم هایش اندوهبارند

در چشم هایش پرنده ای را دیدم که در او شور ِ مردن بود
در چشم هایش شکوفه ای را دیدم که در او شور ِ ریختن بود
در چشم های اشکبارش مرگِ پروانه را دیدم و غم های بنفشه را
در چشم هایش آرزوهایی را دیدم که بر باد رفته بودند و رویاهایی را که طعم ِ محال داشتند
در چشم هایش دخترکی را دیدم که بسته های کبریت و دسته های گل می فروخت و پسری را که در زباله دان ها و بر فراز ِ زباله ها شُکوه را می جست.
چشات هیچ آواتارت منو کشته!!!!!!!!! اسی جون
 

*Essi*

اخراجی موقت
چشمهایم برای تو
گفته بودم که فقط همین ها را دارم
مال تو بردار!

آسمان گونه هایش گل انداخت
و همه سکوت کردند
مترسک چشمهايش را به کلاغ بخشید!!
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمات پر از خواستنه
صدات بغض داره
قلبت مهربونه
صداقتت بی انتهاست
توی دوست داشتنت وفاداری
ولی منطقت منو کشته
 
بالا