کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــودکــشی کـــارِ آسونــیه. . . اگــه مــردی زنـــدگی کُـــن. . .

ســـیگارش را مــی گــذارد زیــر لبــش و مـــی گــوید:

آتـــیش داری؟!

جــواب مــیدم:

تــوی جــیــبــم کــه نــه. . .

تـــو”دلــــم“چـــرا. . .

بــه کــارت مــی آیــد؟؟؟
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیگار بکش !

مست کن !

بغض کن !

گریه کن !

اصلا دِق کن !

ولی با آدم بی ارزش درد و دل نکن ... !
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد ؛ ...خبرم كن ... بهت قول نمیدم كه میخندونمت .ولی می تونم باهات گریه كنم ...اگه یه روز خواستی در بری ...حتماً خبرم كن ،قول نمیدم كه ازت بخوام وایسی .اما می تونم باهات بیام ...اما اگه یه روز سراغم رو گرفتی ...و خبری نشد ...سریع به دیدنم بیا ...احتمالاً بهت احتیاج دارم
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی سخته ...

اون لحظه ای که

یکی به اشتباه بزرگی که در قبال تو کرده

اعتراف می کنه !

اشتباهی به بزرگی تباه شدن زندگیت ... !

و تو فقط بغض می کنی ....

و این سوال رو لبات یخ می زنه :

چرا ؟؟؟
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!
 

mar.1980

عضو جدید
lonely streets

lonely streets

***آنچنان به بوى شب بوهاى كوچه پس كوچه هاى تنهايى ام عاشق شده ام و خو كرده ام كه

هر شب ناخودآگاه در آن قدم ميزنم و با بوى شب بو هايش نم نمك مست ميگردم .

واى به حالم ميشود اگر دست روزگار اين آخرين دلخوشى را هم بميراند !...
***mar
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
[h=2][/h]
دلتنگی هایم که یکی دوتا نیست...

بخواهی بشماری تا فردا طول می کشد.!

تو که می دانی فردای من و تو

چقدر دیر میاید.

اما دست از من و دلتنگی هایم برندار

میدانی با آنها چه کاخ آرزوها ساخته ام...؟!​
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـعـضـی وقـتـا هـمــــ هـسـت

کـهـ فـکـر مـیـکـنـی فـرامـوشـش کـردی ،

امـا کـافـیـهـ یـهـ شـب خـــــوابــــشــــــو بـبـیـنـی ؛

تـــمـــــامـــــــ روز پـــَــکـــــری . . . !
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیـــــچـکـــــ مــــی شوم ، وحــشــــــــــــــــــــــی !!
مــــــــی پیــــــــــــــچم بـه پـــر و پـای ثانیه هـایـت ،،
تـا حتــــی نتــــوانــــــــی آنــــــــــــــــــــــــــــــــی !!
… بـــــــــی “مـــن” ” بـــــودنـــــــــــــ” را
زنــدگــــی کنـی !!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديدي چيشد ؟
امروز سر كوچه جا گذاشتمت.
نه به خاطر اينكه حواسم بهت نبود.نه!
بخاطر اينكه داشتم زياد بهت فكر ميكردم.
ميدونيكه...
هروقت زياد فكر ميكنم زود جات ميذارم.
ببخشيد .خوب ديگه تموم شده بودي!
نمي بخشي؟
اصلا تقصير منه كه باهات حرف ميزنم.
هيشكي نيست به ما بگه آخه ديوونه!
كي با سيگارش صحبت ميكنه كه تو ميكني...

دارم روشن ميكنم يارو چپ چپ نگا ميكنه
بهش ميگم چيه ميگه هيچي ،ولي يه چي بگم
ميگم بگو ميگه حيف نيست تو به اي جووني و خوش تيپي...
ميگم ول كن پدر جان شما فقط برا ما دعا كن
در حالي كه دارم روشن ميكنم زير لب ميگم :
من خويش را به عشق تو كبريت ميكشم...
 

solo69

عضو جدید
خوشا به حال آنانکه همیشه د رخوابندبی خبر از خویشتن خویش و آنچه گذشته است و میگذرد
خسته ام از بیداری......................
دستانم را به زنجیر بکش
پرده ی سیاهی بر دریچه ی قلبم بیاویز

چشمانم را بر روی هر چه دیدنست ببند
و گوشهایم را بر روی هر چه شنیدنیست
بر لبانم مهر سکوت بنشان
بگذار کمی بخوابم
و دمی آرام گیرم
خسته ام از بیداری..............
خسته....!!!
 

solo69

عضو جدید
یادت هست ؟؟؟هنگام وداع تو درخت تاک خانه می گریست
تو خندیدی و ناباورانه پرسیدی باران می بارد!!!!؟؟؟........
و ندانستی چه سوزناک در دل میگریم من
اکنون اشکهای تاک خشکیده اند

اما هنوز چشمان همیشه در انتظار من
بارانی است.............
 

solo69

عضو جدید
واینک این منم حیران وسرگردان در این بیغوله ی دنیا
میان این همه چون و چراهایی
که همچون گردبادی سرکش و مهلک
به هر سو می کشاند پیکر فرسوده ی من را
نمی دانم که فردایم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم
لیک می خواهم
که چون نیلوفرآبی بیابم آفتابم را
رهایی یابم از هر بندی و دستی

و بنشینم کنار چشمه ی ادراک
بنوشم از زلال آبی ایمان
شوم لبریز از حس شکوفایی
به دست آرم سکوتم را
و دریابم خدایم را
و دریابم خودم را من
الهی رهنمایم باش.......
شیدا
 

solo69

عضو جدید
در این میخانه ی خاموش و دور افتاده و خلوتکم و کم کم
من و خلوت
لبی تر می کنیم آهسته و نم نم
حریفم خلوت و ساقی سکوت ساکت صحرا
و من خاموش خاموشم
و چشم انداز من تا چشم بیند دشت

همین است و همین بازی است
و دیگر هیچ و دیگر هیچ..........
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادت کن... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد!!!

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند

با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است . . .
 

solo69

عضو جدید
باید بدجنس باشی..!! تا عاشقت باشن……!!
باید خیانت کنی………!! ………. تا دیوونه ات باشن…!!
باید دروغ بگی……………!!……..تا همیشه تو فکرت باشن…!!
باید هی رنگ عوض کنی……!!…………..تا دوسِت داشته باشن…!!
اگه ساده ای …!!…اگه باوفایی…!!….اگه یک رنگی…!!………همیشه تنهایی…!
 

solo69

عضو جدید
وقتی حواست نیست
نگاهت میکنم
و حل میشوم در تو!
هیچ میدانی
در رویاهایم سر بر شانه ات میگذارم
و
وزش نفسهایم را بر سر انگشتانت میلغزانم؟
راستی ساعت چند است؟
باید بیدار شوم
دیگر خواب هم گنجایش رویاهایم را ندارد!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ غنچه ایم ، بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم ، خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبز تر ، بگو
آن خانه کو ، نشانی آن کوچه باغ کو ؟
چشم و چراغ خانه ی ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو ؟
شب در رسید و قصه ی ما هم به سر رسید
کو خانه ای برای رسیدن ، کلاغ کو ؟
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل، بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها راکم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است…
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی…
 

میهن مشرقی

عضو جدید
ما گناه نکرده ایم آنگونه می اندیشیم که برای دیگران

غیر قابل لمس است .... حتی اگر آنها در اکثریت ِ خویش بمانند

... معیار ِ تعیین جهالت ما، تعدد همفکرهای آنها نیست

خودت را تا می توانی و نمی توانند باور کن ...

زندگی باید قابلیت پذیرش سر کشی های تو را هم داشته باشد

وقتی ادعایش به ادامه در دنیای دیگر هم ختم می شود ...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا