چگونه به عزیز افسرده مان کمک کنیم؟

Pari-2719

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه به عزيز افسرده‌مان كمك كنيم؟
به او نگوييد كه «دست بردار»؛ راه‌هاي بهتري براي كنار آمدن با افسردگي وجود دارد.

پژوهشگران توصيه مي‌كنند؛ بهترين كاري كه مي‌توان براي يك عضو خانواده، يا دوست افسرده انجام داد، كمك به تشخيص صحيح و درمان است.
براي اين كار تشويق فرد به پيگيري درمان تا كاهش علايم بيماري ضروري است. در صورتي كه فرد بهبود نيافت بايد به دنبال راه‌هاي درمان متفاوتي باشيد.
گاهي لازم است وقتي براي ملاقات از پزشك بگيريد و همراه بيمار به مطب دكتر برويد.
هم چنين دوستتان را تشويق كنيد تا از دستورات پزشكي طي دارو درماني پيروي كند.
دومين اقدام مهم، نشان دادن حمايت عاطفي است. اين كار مستلزم همدلي، شكيبايي، محبت و ترغيب است. با فرد افسرده صحبت كنيد و با دقت به حرفهاي او گوش دهيد. احساساتي را كه بيان مي‌كند تحقير نكنيد اما واقعيتها را تذكر دهيد و به وي اميد دهيد.
از علايم خودكشي غفلت نكنيد و آنها را به درمانگر او گزارش دهيد. دوستتان را به پياده روي،‌ گردش، سينما و فعاليتها دعوت كنيد. اگر دعوت شما را رد كرد با ملايمت اصرار كنيد.
وي را در فعاليتهايي شركت دهيد كه از آنها لذت مي‌برد. مثل فعاليت‌هاي ورزشي، مذهبي، فرهنگي و اجتماعي. اما بيش از حد و به يكباره مسووليت برعهده‌اش نگذاريد.
دوست يا عضو خانواده شما به سرگرمي و مصاحبت نياز دارد، اما تقاضاهاي بسيار چه بسا حس شكست را در وي تقويت كند.
دوستتان را به تعارض و يا تنبلي متهم نسازيد. از وي انتظار دست برداشتن از اين حالت را نيز نداشته باشيد.
اين را در نظر داشته باشيد كه سرانجام بيشتر افراد با درمان بهبود مي‌يابند و به او اطمينان دهيد كه با گذشت زمان و كمك گرفتن بهتر خواهد شد.
اگر نمي‌دانيد از چه كسي كمك بگيريد مي‌توانيد به دفترچه راهنماي تلفن مراجعه كنيد و به دنبال عناوين سلامت روان، سلامت خدمات اجتماعي، پيشگيري از خودكشي، خدمات مداخله در بحران، خطوط ارتباط مستقيم،‌ بيمارستانها يا روانشناسان بگرديد حتي در وب سايتها نيز مي‌توانيد تلفن و آدرسي از اين دست را پيدا كنيد تا به شما كمك كنند.
 

mmbidhendi

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک قیف دست میگیرم....

میکنیم توی حلق عزیز افسرده

بعد تا میتونیم دیازپام

اگسازپام

هر چی قرص با پسوند "پام"

میریزیم تو حلق عزیز افسرده....


اتفاقاً الان بر عکس شده :) یک قیف دست میگیرند و قرص های شادی آور میچپونند تو حلق عزیز افسرده .

پ.ن. دیازپام دیگه تولید نمیشه :)
 

امیر Amir

عضو جدید
اتفاقاً الان بر عکس شده :) یک قیف دست میگیرند و قرص های شادی آور میچپونند تو حلق عزیز افسرده .

پ.ن. دیازپام دیگه تولید نمیشه :)
:biggrin::biggrin::biggrin:

خب یک عشق نا موفق...

دوستان عزیز افسرده امادست...

حالا همه با هم محکومش میکنیم ...

بابا بد بخت هر کلمه شما یک پتکه تو سرش...


ولی رحمت خدا چیزی که نیست شعوره رفتار با این ادم هاست....
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالبتر اینه که یه بار با یکی ازین عزیزامون بریم دکتر
فکر می کنین دکتره چیکار می کنه؟ چی می گه؟؟
بعد ده دقیقه که بیمار بدبخت صحبت کرد (همراه گریه ی ناشی از یاءس و بیچارگی): داروهاتو بخور یه ماه بعد بیا....
یه ماه بعد:داروهاتو بخور دو ماه بعد بیا....
و این داستان ادامه دارد.....
یا طرفو می بری مشاوره کل دوره ی مشاوره بیمار حرف می زنه گریه می کنه از بدبختی و بیچارگیش می گه و در مقابل دکتر هی ازین لبخندای خونسرد لوس تحویل می ده که آدم سالمش دلش می خواد پاشه بکوبه تو مغز دکتره....
یه اتفاق جالب دیگه وقتیه که دکتر جلوی خود بیمار به خانواده ش بگه :بچه ی شما افسرده س و احتمال خودکشی خیلی بالاست.... انوقته که تا یه چیزی به مذاق بیمار عزیز خوش نیومد بیمار تهدید به خودکشی می کنه و ... دست آخر بیچاره خونواده ش هم افسردگی می گیرن:D
حالا طبق توصیه ی تاریخ غنی ضرب المثل خر و میاری و باقالی بار می کنی... الیته اگه بتونی :D
 

taravat_tree

عضو جدید
ما تنها به طرف عزیز افسرده مان لبخند پرتاب می کنیم !

حالا اگر زخمی شد ، تقصیر خودش است !!!! :w20:
 

mmbidhendi

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حالا از شوخی گذشته ، بیشترین لطمه رو خود افسرده ها میخورند ، یکی اینکه خودشون قبول دارند افسرده هستند ، یکی اینکه به همه چی بدبین هستند ، خودکشی رو بهترین راه میدونند ، قرص ها رو بیشتر مایه عذاب میدونند و تا اونجا که میتونند میپیچونند ، اطرافیان رو به چشم انسان هایی که فقط ترحم میکنند میبینند ، لحظه هایی که احساس تنهایی میکنند هیچ کسی رو نمیبینند و بدتر از همه ... هیچ پناه و یاوری رو نمیبینند چه برسه به کمک .
 

mmbidhendi

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صادقانه بگم ایمان بهترین کمک در راه غلبه به افسردگیه....

آخه اونها هم صادقانه ایمان رو زیر سوال میبرند که کو خدایی که بزرگه ، چرا به ما کمک نمیکنه ؟ اصلاً خدا هست که ما بهش ایمان داشته باشیم ؟ گویا شما با یک افسرده آشنا نبودید که به راحتی نسخه تجویز میکنید :(
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه اونها هم صادقانه ایمان رو زیر سوال میبرند که کو خدایی که بزرگه ، چرا به ما کمک نمیکنه ؟ اصلاً خدا هست که ما بهش ایمان داشته باشیم ؟ گویا شما با یک افسرده آشنا نبودید که به راحتی نسخه تجویز میکنید
نسخه تجویز نکردم مصطفی جان آشنا بودم و همه ی این چیزایی رو که می گی از نزدیک دیدم....اما به نظر من فرقه بین اونی که ایمان داره و اونی که نه...
حداقل تو یه مورد (خودکشی ) خیلی این عبارتو شنیدم که اگه خدا نبود خودمو می کشتم.... البته شاید به نظرت مسخره بیاد اما واقعیه
من نگفتم ایمان داروی افسردگیه گفتم کمک می کنه تو بهبودی...این یه تجربه ی واقعیه...و خیلی مواقع می تونه از پیشرفت اون جلو گیری کنه.... اتفاقا این حرفایی رو که گفتی هم خیلی شنیدم اما اینا یه مواقعیه ...شاید زمانهایی رو ندیدی که اون شخص از خدا کمک می خواد گرچه به زبان اونو انکار کرده... و مطمئن باش من همه ی این چیزا رو دیدم
اگه حتی ذره ای عقیده به بودن خدا در اون شخص مونده باشه می تونه خیلی بهش کمک کنه.. (حداقل از خیلی آسیبها مثل خودکشی می تونه جلو گیری کنه) گرچه در ظاهر و شاید با داد وفریاد جلوی همه بگه خدایی نیست که اگه بود به من کمک می کرد....
باز هم تکرار می کنم ایمان درمان نیست یه کمکه...
بهترین راه درمان تغییر درست شرایط زندگی شخص هست...البته اینم یه نظر شخصیه
 

minamirbagheri

عضو جدید
onvan nadarad;badbakhti onvan nemikhahad

onvan nadarad;badbakhti onvan nemikhahad

are;daghighan;migan ashegh nasho ;ashegh hasti bi khialesh sho;faghat dars bekhoon;age afsorde shodi;age az shedate harfashoon divoone shodi;age ye poosto ostokhoon shodi migan nemidoonim che balaii saresh oomade; vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaay khodaya bazi vaghta aslan sar az kare adam dar nemiaram!
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوایل تابستون امسال ضربان قلبم به طو ناگهانی بالا رفت و تنفسم قطع شد.من مثل ماهی بودم که اون انداخته بودند تو خشکی و اون داشت با تمام وجود برای زنده بودن تلاش می کرد.تمام اون 4ساعت رو که من تو اورژانس و تو آمبولانس بودم یه تجربه نزدیک به مرگ داشتم.و با تمام وجود داشتم برای زندگی میجنگیدم.من تازه درسم رو تمام کرده بودم و تو اوج موفقیت بودم.همیشه تمام زندگی برام درس بود.همیشه فکر می کردم که اینقدر زمان دارم که بعد از اتمام تحصیل می تونم به تک تک اونا برسم.هیچ وقت از پدر و مادر به خاطر زحماتشون تشکر نکردم.رابطه ام با خدا در حد خوندن نمازهای یک خط در میونی بود برای اینکه خودم عذاب وجدان نگیرم.همش می گفتم عشق بعدا.برام دوست داشتن آدما مضحک بود و هیچ ارزشی واسه آدمی که دوستم داشت قائل نبودم.اما یهو یه تابلوی توقف ممنوع جلوم سد شد و من قرار بود برم اون دنیا.اما آماده نبودم.خدا به من فرصت دوباره داد تا برگردم.یه معجزه.و یه بیداری سخت از خوابی که توش بودم.این بیداری برام خیلی سنگین بود.همه چیز برام بی اهمیت شد.از مرگ به شدت ترسیدم.نمی تونستم بخندم.زندگی من فلج شد.تمام تابستون تو تب و لرز بودم و گریه می کردم چرا خدا این بلا رو سر من اورد.کارم شده بود از این دکتر به اون دکتر رفتن.اشتهام رو کاملا از دست دادم و در عرض 3شبی که تو بخش قلب بودم 10کیلو وزن کم کردم.تمام دکترها سلامتی جسمیم رو تایید کردند اما یه چیز تو من شکست.اینکه این زندگی که من تا حالا زندگی کردم غلط بود.دکتر روانشناسم مرتب از من می پرسید عاشق کی شدم.همه مواظب بودند که حالم دوباره بد نشه.مرتب می پرسیدند حالت امروز چطوره؟قرصهای وی که روانشناسم داده بود نه تنها حالم رو خوب نکرد که منو سست و بی حال می کرد.مادر و پدرم واقعا زندگی منو نجات دادند.من سعی کردم به خودم کمک کنم.مرگ تو زمان خودش میاد و من سعی کردم تا زنده ام زندگی کنم.تمام قرصها رو ریختم تو سطل آشغال.کارهای روزمره ام رو کم کم شروع کردم.تنها بیرون می رفتم.و مامان بابام هر چند روز یه بار منو یه جای تفریحی می بردند.مادرم باعث شد پایه های دینی ام رو قوی کنم.سعی کردم با خدا دوست شم.عادت غذاییم رو تغییر دادم.ایمان و پشتیبان دلسوز و اراده خودم برای کمک به خودم باعث شد من دوباره بعد از مدتها به زندگی لبخند بزنم و همون آدمی بشم که سر به سر همه می ذاشت.
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
FZ.H عزیز
از اینکه از یه تجربه ی خیلی سخت با موفقیت عبور کردی واقعا خوشحالم:smile:
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

Similar threads

بالا