شوهر مريم

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود.


يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد.


مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.


شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشکدر چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:

«تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى. الان هم که سلامتيم به خطر افتاده باز تو هميشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى مي‌خوام بگم؟»


مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزيزم؟»


شوهر مريم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره!»
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w00:
ازین مردای بی عاطفه همین انتظارم میره...
چشم شما روشن آقای استارتر...!!
ولی بامزه بود خوشمان آمد...مرد بی عاطفه ی بامزه ای بود...خوب حال زنه رو گرفت...
:w07:
تشکرم فعال شد حتما از خجالتتون در میام...!!!
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
محض شوخی‌ بود ! وقتی‌ واسه زنم خوندمش کلی‌ فحش خوردم :) خواستم یه کمی‌ هم اینجا فحش بخورم ضدّ ضربه بشم !
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید...
اتفاقا دایی خدا بیامرزم هم که روانشناس بود یه بار به این نتیجه رسیده بود
که من مازوخیسم دارم !
 

Aghrab Khatoon

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید...
اتفاقا دایی خدا بیامرزم هم که روانشناس بود یه بار به این نتیجه رسیده بود
که من مازوخیسم دارم !

خدا بیامرزتشون...
پس حتما" یه چیزی هست که ایشون هم به این نتیجه رسیده بودن دیگه!
 

آبیدر751

اخراجی موقت
جالبه اتفاقا راس گفته بنده خدا -مریم نکبت بوده براش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هههههه تیترشو دیدم گفتم من کی عروسی کردم نمیدونم خوب منم اسمم مریم هست:biggrin:
 

Hojjat.66

عضو جدید
بدک نبو د البته زود تمومش کرده بودی می تونستی طولش بدی که بهتر هم بشه :biggrin:
 

LE!L@

عضو جدید
چقدر بی وفا بوده، خاک تو سر هر دوشون. از قدیم گفتن از محبت زیاد آدمی خل میشود. این قضیه دقیقا مصداق همین یه بیته.
 
  • Like
واکنش ها: fifa

eng_beshak

عضو جدید
شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود.


يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد.


مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.


شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشکدر چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:

«تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى. الان هم که سلامتيم به خطر افتاده باز تو هميشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى مي‌خوام بگم؟»


مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزيزم؟»


شوهر مريم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره!»
شوهر مريم ميدونست از اون بيمارستان جون سالم به درنمي بره
وعشق بينشون بد از مرگش مريم رو از پا در مياره اين بود كه تصميم ميگيره كه اونو از اونجا دور كنه
و چه راهي بهتر از اين...........
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin:اخیییییییییییییییییییییییی
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود.



يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد.



مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.



شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشکدر چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:


«تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى. الان هم که سلامتيم به خطر افتاده باز تو هميشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى مي‌خوام بگم؟»



مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزيزم؟»



شوهر مريم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره!»


چوب عقب ماشینمه آدرس این ....................... رو به من بده
 

b_xxxxxxeman

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:biggrin::biggrin::biggrin:

همچين خنديدم مامانم گفت بچم خل شده:biggrin:
چه شوهره باحالي...حالا خوبه دمه مرگه:biggrin:
 

arch_archi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرمنده میشه بگیداین اوتاروتون از کجا اوردید.:surprised:
از اینترنت با سرچ کلمه ی "سکوت"
ميشناسمش
ولي نميدونم چرا
آخه چرا؟؟؟؟
عزیزم من نمیشناسمت
:eek::surprised::surprised:
هی میگم اوتارتون هر روز عوض نکنین بیا حالا تحویل بگیر.
:surprised:
 

Similar threads

بالا