یادمان باشد خاطرمان تنها نماند!!!!!!!!!!!!!!!

hirta23

عضو جدید
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.
یادمان باشد که : هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد، عفونت است.
یادمان باشد که : در حرکت همیشه افق های تازه هست.
یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران تعریف کنم.
یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند.
یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند، یادمان باشد که که دلی نو بخریم.
یادمان باشد که : فرار؛ راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی.
یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند.
یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم.
یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند.
یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی، من هم برایت عزیز باشم.
یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد.
یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد، نه نگاه !
یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید.
یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند.
یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است.
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها.
یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست.
یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم.
یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق، باید احمق بود !
یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم.
یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند، هر کسی سهم خودش را می آفریند.
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، بدست آوردن هم دیگر آرزو نیست.
یادمان باشد که : پیش ترها چیزهایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند.
یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود.
یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم.
یادمان باشد که : من از این به بعد هستم، نه تا به حال.
یادمان باشد که : هرگر به تمامی ناامید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی.
یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد.
یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد.
یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود.
یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک.
یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند.
یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: حمل باری که خودم هستم تا آخر راه.
یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است، انبار مهمات.
یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است، گاهی بر می گردد، گاهی نه.
یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است.
یادمان باشد که : همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.
یادمان باشد که : امید، خوشبختانه از دست دادنی نیست.
یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم، نه همراه.
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها.
یادمان باشد که : با یک ایمیل در مورد کسی قضاوت نکنیم! حتی اگر با اون ایمیل مخالف بودیم!
یادمان باشد که ... خاطرمان تنها نماند ..
 

water.87

کاربر بیش فعال
تشکر نداشتم!!!!!:w30:
خیلیاشو یادم بود، ممنون از یاداوریتون ، لازمه یادمون بمونه
 

hirta23

عضو جدید
ديگر نديدمت
نه در باد و نه در فانوس
ديگر نديدمت
مثل هزار حرف ديگر
هزار مسئله‌ی مشکل
حتی نه بر پلک پروانه
نه در تخيلِ باد!


پس چه می‌بايست!؟
نديدمت ديگر!
حالا چه کنم؟
چشم‌های همه‌ی مردگان
مرا می‌نگرند!
 

hirta23

عضو جدید
چرا به ياد نمی‌آورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.
هرگز هيچ شبی ديدگان ترا نبوسيد.
گفتی مراقب انار و آينه باش.
گفتی از کنار پنجره چيزی شبيه يک پرنده گذشت.
زبانِ زمستان و مراثی ميله‌ها.
عاشق‌شدن در دی‌ماه،‌ مردن به وقت شهريور.


چرا به ياد نمی‌آورم؟ هميشه‌ی بودن، باهم بودن نيست.
گفتی از سايه‌روشن گريه‌هات،
دسته گلی بنفش برای علو خواهی آورد.
يکی از همين دوسه واژه را به ياد نمی‌آورم.
هميشه پيش از يکی، سفرهای ديگری در پی است.


چرا به ياد نمی‌آورم؟
مرا از به ياد آوردنِ آسمان و ترانه ترسانده‌اند.
مرا از به ياد آوردنِ تو و تغزلِ تنهايی، ترسانده‌اند.
گفتی برای بردنِ بوی پيراهنت برخواهی گشت.
من تازه از خوابِ يک صدف از کف هفت دريا آمده بودم.
انگار هزار کبوتربچه‌ی منتظر
در پسِ چشمهات، دلواپسی مرا می‌نگريست.

 

hirta23

عضو جدید
:gol:اگر عاشق نشويم، می‌ميريم!


از تو، از تو با کوچه‌باغی دور، از تو با قاصدکی سپيد
در حصار خاربن و خاکستر،
از تو با رود و با چراغ، از تو با خلوت خويش، از تو با خدا،
از تو با مرگ، که عمری همه آن را سلانه‌سلانه زيسته‌ام،
از تو با همگان و با ستاره سخن می‌گويم.


از تو با شبی روشن، از تو با شبی بلند، از تو با شبی لاژورد،
که در کرانه‌ی ترکمن، دو چشم درخشنده بر دار قالی و دريا بود،
از تو با تولد بوته، از تو با ترانه‌ی ممنوع،
از تو با مرگ سخن می‌گويم،
هم از آن مرگی، که عمری همه آن را سلانه‌سلانه زيسته‌ام.


از تو بسيار سخن گفته‌ام، از ترنج مزرعه‌ی ماه، تا زمزمه‌ی اَترَک،
از تو با انعکاسِ تبسم آسمان در اندام آينه،
از تو با "توما" دختر "مختوم" سخن گفته‌ام
نه، "توما" نام اسبی سبز از قبيله‌ی دريا بود،
زينی از آواز پونه و شبنم،
لگامی از بوسه‌های دانستن،
و راهی دراز که از تلخی گنبدِ بادام می‌گذرد.
هی گهواره‌ی مردد، گريه مکن!
گريه مکن مختومقلی! سه‌تار ستاره در کف "تارا"ست.
اما می‌دانم! هی ... "دريغا عشق که شد و باز نيامد"*!

 

hirta23

عضو جدید
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام
اسامی آسان کسانم را
نامم را، دريا و رنگ روسری ترا، ری‌را
ديگر چيزی به ذهنم نمی‌رسد
حتی همان چند چراغ دور
که در خواب مسافرانْ مرده بودند!
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام آقايان
چرا می‌پرسيد از پروانه و خيزران چه خبر
چه ربطی ميان پروانه و خيزران ديده‌ايد
شما کيستيد
از کجا آمده‌ايد
کی از راه رسيده‌ايد
چرا بی‌چراغ سخن می‌گوئيد
اين همه علامت سوال برای چيست
مگر من آشنای شمايم
که به آن سوی کوچه دعوتم می‌کنيد؟
من که کاری نکرده‌ام
فقط از ميان تمام نامها
نمی‌دانم از چه "ری‌را" را فراموش نکرده‌ام


آيا قناعت به سهم ستاره از نشانیِ راه
چيزی از جُرم رفتن به سوی رويا را کم نخواهد کرد؟


من راهِ خانه‌ام را گم کرده‌ام بانو
شما، بانوْ که آشنای همه‌ی آوازهای روزگار منيد
آيا آرزوهای مرا در خواب نی‌لبکی شکسته نديديد
می‌گويند در کوی شما
هر کودکی که در آن دميده، از سنگ،‌ ناله و
از ستاره، هق‌هقِ گريه شنيده است
چه حوصله‌ئی ری‌را!
بگو رهايم کنند،‌ بگو راه خانه‌ام را به ياد خواهم آورد
می‌خواهم به جايی دور خيره شوم
می‌خواهم سيگاری بگيرانم
می‌خواهم يک‌لحظه به اين لحظه بينديشم ...!


- آيا ميان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز!؟
 

Similar threads

بالا