اگه فرزندو همسرت هردو در حال غرق شدن باشن تو کدومو نجات میدی؟فقط یکیشونو میتونی نجات بدیا؟

maryam28

عضو جدید
شما وقتی ازدواج کردی مطمئنا نظرتون تغییر میکنه
من تا حالا زنی ندیدم که بین بچه با شوهرش بتونه یکی رو انتخاب کنه
جدا از بحث شوخی واقعا گفت ... من تاحالا ندیدم

آره واقعا گفتم
بچمو ول کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از حس مادری به دوره
 

mohandes_javan

عضو جدید
آخ آخ آخ
خواستم بگم ... ولی ترسیدم بگم
زدی تو خال خداییش
حرفت رد خور نداره

اصلا حالا که اینجوری شد من اصلا ازدواج نمیکنم که بخوایم بریم دریا با دوست پسر ایندمون میریم که اگرم خواست غرق بشه با دوستان بهش بخندیم
 

ویرا

عضو جدید
عجب سوال سختی.

نمیدونم والا. . .

باید ببینی کدومشون ارزش داره.

اگه بچه شر باشه ، خب زنه رو نجات میدی.

اگه زنه همش گیر بوده ، خب بچه رو نجات میدی.

اگه هم بچه شر و هم زنه گیر بوده ، خب تماشا میکنی و میخندی که داری آزاد میشی :D
چقدر شما با محبتید؟؟
 

ecmn_ec

عضو جدید
خشن؟؟؟
خشن تویی:D:D که میزاری بچت بمیره بچه ای که پاره تنته:cry::cry:

زنها همیشه دو راهی میزنن
اگه بگی بچه میگن : بیا ! دیدی اینم مثل همه دنبال بچس ... تا بچش بدنیا اومد زنشو شوت کرد
اگه بگی زن میگن : بیا ! کسی که به یه بچه طفل معصوم رحم نکنه ! به من میخواد رحم کنه ؟
:wallbash::wallbash::wallbash:

.
.
.

 

ecmn_ec

عضو جدید
خشن؟؟؟
خشن تویی:d:d که میزاری بچت بمیره بچه ای که پاره تنته:cry::cry:

زنها همیشه دو راهی میزنن
اگه بگی بچه میگن : بیا ! دیدی اینم مثل همه دنبال بچس ... تا بچش بدنیا اومد زنشو شوت کرد
اگه بگی زن میگن : بیا ! کسی که به یه بچه طفل معصوم رحم نکنه ! به من میخواد رحم کنه ؟
:wallbash::wallbash::wallbash:
.
.
.
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنها همیشه دو راهی میزنن
اگه بگی بچه میگن : بیا ! دیدی اینم مثل همه دنبال بچس ... تا بچش بدنیا اومد زنشو شوت کرد
اگه بگی زن میگن : بیا ! کسی که به یه بچه طفل معصوم رحم نکنه ! به من میخواد رحم کنه ؟
:wallbash::wallbash::wallbash:

.
.
.

هرچیزی جای خود ولی در این مورد نمیشه همسر رو انتخاب کرد من اگه خودم در حال غرق شدن باشم اصلا دلم نمیخواد نجات پیدا کنم ولی بچم غرق شه
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصلا حالا که اینجوری شد من اصلا ازدواج نمیکنم که بخوایم بریم دریا با دوست پسر ایندمون میریم که اگرم خواست غرق بشه با دوستان بهش بخندیم

وایییی چه میکشه دوست پسرت. اصلا هواشو نداری هاااا یکم به اون بنده ی خدا هم توجه کن.
 

mohandes_javan

عضو جدید
ماجرای من و همسرم در رختخواب
نویسنده : مایکل هانسون​
یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال
وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من
حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟
و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی
ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب
بین من و تو اتفاق می‌افته؟
خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم
با افسردگی خوابیدم.​

فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم
رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ
و مشغول خرید شدیم.​

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش
گفتم
كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش‌ها برای هر
دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك
جفت گوشواره‌ای الماس.
حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد.. حتی فكر كنم سعی كرد من و
امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار
هم راكت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش
گفتم: "برشدار عزیزم."
در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم
همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."
در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."
با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"
عزیزم من می‌خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من
به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."
و موقعی كه توی چشماش می‌خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم:
"چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی كه برات
می‌خرم؟"​
نتیجه​

خوب امشب هم توی اتاق‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته​
ولی دلم خنك شده كه فهمیده​

 

mohandes_javan

عضو جدید
ماجرای من و همسرم در رختخواب

ماجرای من و همسرم در رختخواب

ماجرای من و همسرم در رختخواب


نویسنده : مایکل هانسون​
یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال
وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من
حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟
و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی
ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب
بین من و تو اتفاق می‌افته؟
خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم
با افسردگی خوابیدم.​

فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم
رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ
و مشغول خرید شدیم.​

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش
گفتم
كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش‌ها برای هر
دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك
جفت گوشواره‌ای الماس.
حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد.. حتی فكر كنم سعی كرد من و
امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار
هم راكت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش
گفتم: "برشدار عزیزم."
در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم
همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."
در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."
با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"
عزیزم من می‌خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من
به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."
و موقعی كه توی چشماش می‌خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم:
"چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی كه برات
می‌خرم؟"​
نتیجه​

خوب امشب هم توی اتاق‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته​
ولی دلم خنك شده كه فهمیده​

 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماجرای من و همسرم در رختخواب


نویسنده : مایکل هانسون​
یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال
وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من
حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟
و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی
ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب
بین من و تو اتفاق می‌افته؟
خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم
با افسردگی خوابیدم.​

فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم
رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ
و مشغول خرید شدیم.​

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش
گفتم
كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش‌ها برای هر
دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك
جفت گوشواره‌ای الماس.
حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد.. حتی فكر كنم سعی كرد من و
امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار
هم راكت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش
گفتم: "برشدار عزیزم."
در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم
همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."
در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."
با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"
عزیزم من می‌خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من
به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."
و موقعی كه توی چشماش می‌خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم:
"چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی كه برات
می‌خرم؟"​
نتیجه​

خوب امشب هم توی اتاق‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته​
ولی دلم خنك شده كه فهمیده​




:biggrin::biggrin: ;);) :biggrin::biggrin: :w15::w15::w15:



 

Similar threads

بالا