کاش طنز بود!!!

saba888

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقایسه یک دانشجوی دکتری سال چهارم داخل کشور و یک دانشجوی سال سوم دکتری خارج از کشور


تمام اطلاعات مروبط به دنیای واقعی هستند و از روی موارد واقعی و به روز تهیه شده اند. تاکید می کنم که تمام آیتم ها از موارد حقیقی برگرفته شده اند.





زندگی دانشجوی دکتری سال سوم خارج از کشور:

ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب

ساعت 7:30 در حال رفتن به اتاق شخصی خود در دانشکده اش (از همان روز اول به او در دانشکده یک اتاق اختصاص داده اند که آرام است و دسترسی به اینترنت رایگان دارد)

ساعت 8:00 شروع به تحقیق و انجام تز (روزانه 5 ساعت تحقیق مفید و بدون اینترآپت برای مدت یک سال یک تز عالی را در پی خواهد داشت)

ساعت 11:00 دیدار روزانه با استاد راهنما و مشاور (حسب مورد)

(ایشان لازم نیست که برای دیدار استادشان با منت از او وقت بگیرد و دیدار با استاد کاری نرمال و روتین است)

ساعت 13:00 پایان کارها و ارسال ایمیل کارهای روزانه و نتایج تحقیقات تا کنون برای استاد راهنما

ساعت 13 الی 14 نهار و استراحت

ساعت 14:30 بازگشت به خانه و گرفتن یک دوش

ساعت 14:30 تا 19:30 دیدار و گشت زدن با دوست دختر روسی اش

19:30 الی 20 بازگشت به خانه و خداحافظی از دوست دختر اهل روسیه

20:00 الی 21:00 تلویزیون و سریال محبوب اش که یک عاشقانه آرام است.

21:00 آماده شدن برای خواب و استراحت در خوابگاه با منزلی که با پول اسکالرشیپ فراهم شده است.





حالا مقایسه کنید با زندگی یک دانشجوی دکتری داخل ایران

ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب

ساعت 7:30 تا 8:30 در ترافیک رسالت- حکمت- چمران

ساعت 8:30 منتظر ماندن برای تشکیل جلسه گروه برای تصویب پروپوزال دکتری، که بعد از ششمین بار پیاپی کنسل شد.

ساعت 9:30 مراجعه به سایت برای جستجو در بانک مقالات که بعد از نیم ساعت جستجو و به روز نبودن بانک مقالات و وصل نشدن درست زمانی که به مقالات مورد نظر دسترسی پیدا می کند ساعت 10 می شود کارگاه اموزش در سایت برگزار می شود و باید بلند شود و برود بیرون. قبل از رفتن می خواهد فایل هایب دانلود شده را روی فلشش بریزد که می بیند کامپیوتر مورد نظر پورت فلش اش خراب است.

(توضیح اینکه دانشکده مورد نظر با اینکه ایشان دانشجوی سال آخر دکتری است هنوز به ایشان نه یک اتاق داده است و نه حتی یک کمد)

ساعت 10:30 مراجعه به بخش معاونت دانشجویی و پژوهشی برای پرسیدن در مورد خبری که در روزنامه ها زده اند: اعطای پژوهانه به دانشجویان دکتری! جواب این است: لبخند استهزاء بر لبان مسوولین.

ساعت 11:15 بازگشت به سمت دفتر کار استاد راهنما که با ایشان قرار گذاشته است. سه نفر در دفتر کار استاد محترم هستند که دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس هستند (وقتی که دانشگده ها گله ای و بدون توجه به ظرفیت دانشجو می گیرند و استاد جوان هم نمی گیرند، سرانه دانشجو به استاد می شود 100 نفر و معلوم است که در این وسط سر دانشجوی دکتری بی کلاه می ماند.

ساعت 12: رفتن به سلف سرویس دانشگاه، خوردن کبابی که بیرونش سوخته است و درونش خام.

ساعت 12:30 رفتن به مسجد دانشگاه، این قسمت شیرین ترین و آرامش بخش ترین قسمت زندگی یک دانشجوی دکتری است. بعد از نماز، دق دلش با لعنت بر برخی از اساتید زورگوی بی سواد پرمدعا نزد خداوند خالی می کند و بعد هم از خداوند صبر می خواهد و تعجیل در فارغ التحصیلی

ساعت 13:00 بازگشت به محل کار (دست از پا درازتر) برای در آوردن یک لقمه نان حلال برای خودش و زندگی آینده اش. چون نه دانشگاه پولی می دهد و نه حمایت خانواده تکاپوی هزینه ها را می کند و نه پول حل تمرینی و دستیار پژوهشی بودن مشکلی را حل می کند.

ساعت 13:00 تا 13:45 ترافیک دانشگاه تا محل کار

ساعت 13:45 تا 14:15 دل درد ناشی از کباب کوبیده امروز

ساعت 14:15 تا 16:00 کار روی یک پروژه با ساعتی 5 هزار تومان ساعتی، کار روی پروژه ای که می داند در این مملکت انجام نمی شود و می داند که دردی از مملکت دوا نمی شود و فقط آن را انجام می دهد:
ساعت 16:00 تلفن زنگ می زند و به او می گویند که فلان استاد فلان درس را ارایه کرده است اما نمی تواند ارایه کند لذا باید بیایی به جای ایشان درس بدهی. اما نه در سوابق دانشگاه نوشته می شود و نه وضعیت درآمدی اش معلوم است و نمره پایان ترم هم دست او نیست. خُب قبول می کند حداقل برای کسب تجربه و رزومه اش بد نیست. قبول می کند که به جای کس دیگری درس بدهد نه حقوق بگیرد و نه به نامش ثبت شود.

ساعت 16:15 بازگشت به کار تا 17:30

ساعت 17:30 بازگشت به خانه ترافیک کردستان، حکیم، رسالت.

ساعت 18:45 رسیدن به خانه

ساعت 19:00 شنیدن اخبار وقایع

ساعت 19
ورق زدن چند صفحه کتاب، چت کردن، ایمیل زدن به تمام رفقایی که اکنون خارج کشور هستند و زنده شدن حسرت اینکه چرا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نرفت

ساعت 20:30 خوردن شام

ساعت 21: نگاه کردن ناامیدانه به سریال تلویزیونی مزخزف کبری 11

ساعت 22: آماده شدن برای خواب



حالا مقایسه کنید: دانشجوی خارج نشین هم درس اش را می خواند هم دغدغه اساسی ندارد و هم در آرامش در یک مسیر روتین پروپوزالش تصویب می شود و سه ساله دکترایش را می گیرد (اطلاعات واقعی است) و حتما هم لازم نیست که مقاله آی اس آی داشته باشد.

دانشجوی ایران نشین! بعد از گذراندن دوره آموزشی با عده ای استاد بی سواد پرمدعا، یکسال (در برخی موارد پیش از یکسال) باید در پیچ و خم های احمقانه تصویب پروپوزال رساله دکتری بماند و دوره دکترایش شش ساله شود. هم سه سال را از دست می دهد و هم سی سال پیر و فرسوده و خشمگین می شود.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقایسه یک دانشجوی دکتری سال چهارم داخل کشور و یک دانشجوی سال سوم دکتری خارج از کشور


تمام اطلاعات مروبط به دنیای واقعی هستند و از روی موارد واقعی و به روز تهیه شده اند. تاکید می کنم که تمام آیتم ها از موارد حقیقی برگرفته شده اند.





زندگی دانشجوی دکتری سال سوم خارج از کشور:

ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب

ساعت 7:30 در حال رفتن به اتاق شخصی خود در دانشکده اش (از همان روز اول به او در دانشکده یک اتاق اختصاص داده اند که آرام است و دسترسی به اینترنت رایگان دارد)

ساعت 8:00 شروع به تحقیق و انجام تز (روزانه 5 ساعت تحقیق مفید و بدون اینترآپت برای مدت یک سال یک تز عالی را در پی خواهد داشت)

ساعت 11:00 دیدار روزانه با استاد راهنما و مشاور (حسب مورد)

(ایشان لازم نیست که برای دیدار استادشان با منت از او وقت بگیرد و دیدار با استاد کاری نرمال و روتین است)

ساعت 13:00 پایان کارها و ارسال ایمیل کارهای روزانه و نتایج تحقیقات تا کنون برای استاد راهنما

ساعت 13 الی 14 نهار و استراحت

ساعت 14:30 بازگشت به خانه و گرفتن یک دوش

ساعت 14:30 تا 19:30 دیدار و گشت زدن با دوست دختر روسی اش

19:30 الی 20 بازگشت به خانه و خداحافظی از دوست دختر اهل روسیه

20:00 الی 21:00 تلویزیون و سریال محبوب اش که یک عاشقانه آرام است.

21:00 آماده شدن برای خواب و استراحت در خوابگاه با منزلی که با پول اسکالرشیپ فراهم شده است.





حالا مقایسه کنید با زندگی یک دانشجوی دکتری داخل ایران

ساعت 7:00 بیدار شدن از خواب

ساعت 7:30 تا 8:30 در ترافیک رسالت- حکمت- چمران

ساعت 8:30 منتظر ماندن برای تشکیل جلسه گروه برای تصویب پروپوزال دکتری، که بعد از ششمین بار پیاپی کنسل شد.

ساعت 9:30 مراجعه به سایت برای جستجو در بانک مقالات که بعد از نیم ساعت جستجو و به روز نبودن بانک مقالات و وصل نشدن درست زمانی که به مقالات مورد نظر دسترسی پیدا می کند ساعت 10 می شود کارگاه اموزش در سایت برگزار می شود و باید بلند شود و برود بیرون. قبل از رفتن می خواهد فایل هایب دانلود شده را روی فلشش بریزد که می بیند کامپیوتر مورد نظر پورت فلش اش خراب است.

(توضیح اینکه دانشکده مورد نظر با اینکه ایشان دانشجوی سال آخر دکتری است هنوز به ایشان نه یک اتاق داده است و نه حتی یک کمد)

ساعت 10:30 مراجعه به بخش معاونت دانشجویی و پژوهشی برای پرسیدن در مورد خبری که در روزنامه ها زده اند: اعطای پژوهانه به دانشجویان دکتری! جواب این است: لبخند استهزاء بر لبان مسوولین.

ساعت 11:15 بازگشت به سمت دفتر کار استاد راهنما که با ایشان قرار گذاشته است. سه نفر در دفتر کار استاد محترم هستند که دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس هستند (وقتی که دانشگده ها گله ای و بدون توجه به ظرفیت دانشجو می گیرند و استاد جوان هم نمی گیرند، سرانه دانشجو به استاد می شود 100 نفر و معلوم است که در این وسط سر دانشجوی دکتری بی کلاه می ماند.

ساعت 12: رفتن به سلف سرویس دانشگاه، خوردن کبابی که بیرونش سوخته است و درونش خام.

ساعت 12:30 رفتن به مسجد دانشگاه، این قسمت شیرین ترین و آرامش بخش ترین قسمت زندگی یک دانشجوی دکتری است. بعد از نماز، دق دلش با لعنت بر برخی از اساتید زورگوی بی سواد پرمدعا نزد خداوند خالی می کند و بعد هم از خداوند صبر می خواهد و تعجیل در فارغ التحصیلی

ساعت 13:00 بازگشت به محل کار (دست از پا درازتر) برای در آوردن یک لقمه نان حلال برای خودش و زندگی آینده اش. چون نه دانشگاه پولی می دهد و نه حمایت خانواده تکاپوی هزینه ها را می کند و نه پول حل تمرینی و دستیار پژوهشی بودن مشکلی را حل می کند.

ساعت 13:00 تا 13:45 ترافیک دانشگاه تا محل کار

ساعت 13:45 تا 14:15 دل درد ناشی از کباب کوبیده امروز

ساعت 14:15 تا 16:00 کار روی یک پروژه با ساعتی 5 هزار تومان ساعتی، کار روی پروژه ای که می داند در این مملکت انجام نمی شود و می داند که دردی از مملکت دوا نمی شود و فقط آن را انجام می دهد:
ساعت 16:00 تلفن زنگ می زند و به او می گویند که فلان استاد فلان درس را ارایه کرده است اما نمی تواند ارایه کند لذا باید بیایی به جای ایشان درس بدهی. اما نه در سوابق دانشگاه نوشته می شود و نه وضعیت درآمدی اش معلوم است و نمره پایان ترم هم دست او نیست. خُب قبول می کند حداقل برای کسب تجربه و رزومه اش بد نیست. قبول می کند که به جای کس دیگری درس بدهد نه حقوق بگیرد و نه به نامش ثبت شود.

ساعت 16:15 بازگشت به کار تا 17:30

ساعت 17:30 بازگشت به خانه ترافیک کردستان، حکیم، رسالت.

ساعت 18:45 رسیدن به خانه

ساعت 19:00 شنیدن اخبار وقایع

ساعت 19
ورق زدن چند صفحه کتاب، چت کردن، ایمیل زدن به تمام رفقایی که اکنون خارج کشور هستند و زنده شدن حسرت اینکه چرا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نرفت

ساعت 20:30 خوردن شام

ساعت 21: نگاه کردن ناامیدانه به سریال تلویزیونی مزخزف کبری 11

ساعت 22: آماده شدن برای خواب



حالا مقایسه کنید: دانشجوی خارج نشین هم درس اش را می خواند هم دغدغه اساسی ندارد و هم در آرامش در یک مسیر روتین پروپوزالش تصویب می شود و سه ساله دکترایش را می گیرد (اطلاعات واقعی است) و حتما هم لازم نیست که مقاله آی اس آی داشته باشد.

دانشجوی ایران نشین! بعد از گذراندن دوره آموزشی با عده ای استاد بی سواد پرمدعا، یکسال (در برخی موارد پیش از یکسال) باید در پیچ و خم های احمقانه تصویب پروپوزال رساله دکتری بماند و دوره دکترایش شش ساله شود. هم سه سال را از دست می دهد و هم سی سال پیر و فرسوده و خشمگین می شود.
کاش بود:cry:
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این دود سیه فام که از بام وطن خاست ................... از ماست که بر ماست !
 

Turk-oglu

مدیر بازنشسته
نمیدونم بخندم یا گریه کنم به این احوال

نمیدونم بخندم یا گریه کنم به این احوال

مقایسه یک دانشجوی دکتری سال چهارم داخل کشور و یک دانشجوی سال سوم دکتری خارج از کشور


تمام اطلاعات مروبط به دنیای واقعی هستند و از روی موارد واقعی و به روز تهیه شده اند. تاکید می کنم که تمام آیتم ها از موارد حقیقی برگرفته شده اند.
QUOTE]
کاش واقعیت نداشت
کاش فقط یه تاپیک جهت خنده بود
کاش ...
من فقط موندم با این وضعیتی که برا قشر مفید جامعه مون درست شده
چطور دانشجوی خارجی هم میگیرن
و چطور اون بدبخت (یا خوشبخت) میاد اینجا تا درس بخونه البته اگه بتونیم اسمش رو بذاریم درس
راستی ؟! میشه یکی بگه با این خوابی که ما رفتیم و تو عالم رویا داریم خودمون رو برتر از دیگرون میبینیم ، امیدی به بیداریمون هست ؟! :que:
 

FARZANE ASKARI

عضو جدید
آخه چرا راه دور میرید و دانشجوی دکتری را مقایسه میکنید؟
دانشجو ها ی لیسانس که بدتره !
من یکی از دوستام واسه لیسانس رفت استرالیا . اون کجا و ما کجا :razz:
وقتی از وضیعت و موقعیت تحصیلی اونجا تعریف میکنه و با موقعیت خودم که مقایسه میکنم بغضم میگیره .
اونجا دانشجو دارای عزت و احترام و ارزش هستش ولی اینجا چی؟
 

maverick

عضو جدید
با سلام :smile:


ممنون از پست جالبتون ، واقعاً تو کشوری که رئیش جمهورش مدرک رو " یه تیکه کاغذ پاره " تلقی میکنه از این بیشتر نمیشه انتظار داشت .


البته قطرات عزیز و مسئول مملکتی به این پستتون احتمالاً اینجوری جواب میدن :

اینها دروغه ، همش تبیلغات بی بی سی و استکبار جهانی هست ، میشه آدرس منبعتون رو هم بنویسید ، اون دکتری که ازش صحبت میکنید جاسوس موساده ! ، شما با اقا امام زمان دشمن هستید و... :biggrin:

شاد باشید
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا همینم که داریم ممکنه دیگه گیرمون نیاد. مملکت کارگر میخواد. اونچه که فراوونه مدیره. نخوندیم هم نخوندیم. اینهمه مدیر کاربلد داریم . دیگه کسی به دانشگاه نیاز نداره . تنها حسنی که داره تیم بسکتبالشه. اونم امسال آخر شد.
 

leily89

عضو جدید
و اینک در آغاز فصلی سرد منتظریم! تا کجا باید راند! من که به این مگم مصیبت نامه!
 

Similar threads

بالا