مناظره چوپان و مشاور !

علي 19

عضو جدید
چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان
> سروكله يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جادههاي خاكي پيدا ميشود.
> راننده ي آن اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهاي Gucci ، عينك
> Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد: اگر من
> به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟
> چوپان نگاهي به جوان تازه به دورانرسيده و نگاهي به رمهاش كه به آرامي در
> حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد..
> جوان، ماشين خود را در گوشهاي پارك كرد و كامپيوتر Notebook خود را به سرعت
> از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحهي NASA روي
> اينترنت، جايي كه ميتوانست سيستم جستجوي ماهوارهاي ( GPS ) را فعال كند، شد..
> منطقه چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه ي كاربرگ Excel را به
> وجود آورد و فرمول پيچيده عملياتي را وارد كامپيوتر كرد.
> بالاخره 150 صفحه اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش
> چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان ميداد، گفت: شما در اينجا دقيقا
> 1586 گوسفند داري.
> چوپان گفت: درست است. حالا همينطور كه قبلا توافق كرديم، ميتواني يكي از
> گوسفندها را ببري.
> آنگاه به نظاره مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در
> داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او
> كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد
> مرد جوان پاسخ داد: آري، چرا كه نه!
> چوپان گفت: تو يك مشاور (مهندس صنايع )هستي.
> مرد جوان گفت: راست ميگويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟
> چوپان پاسخ داد:
> كار ساده اي است.. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي
> پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل ميدانستم، مزد خواستي. مضافا،
> اينكه هيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا
> برداشتي !؟
 

Similar threads

بالا