kakol07
اخراجی موقت
در این مقاله تلاش من بر این است که نگاهی کوتاه به حرکتهای قومی و جدایی طلب ایران داشته باشم که در این میان به اختصار به مسئله کردها، اعراب خوزستان و قوم بلوچ می اندازم و سپس با دقت بیشتر مسئله قوم آذری و ترک زبان ایران و جنبشهای جدایی طلبانه آنان را مورد بحث قرار می دهم تجزیه طلبی، جدایی طلبی، هویت طلبی یا استقلال طلبی هدف این مقاله ارزش گذاری مثبت و منفی بر این جنبشها نیست بلکه در درجه اول امکان تحقق پذیری از منظر ژئوپولتیک و سپس در مورد جنبشهای جدایی طلب ترک به صورت خاص منطق و حقانیت مورد استناد آنان را بررسی می کنم.
برای روشن شدن موضع نویسنده مایلم تاکید کنم که منظر این مقاله قدسی کردن و تقدس بخشیدن به مرزهای جغرافیایی ایران و یا نفی حقوق ملتها و اقلیتهای هموطنم نیست که معتقدم همه فرزندان ایران باید حقوق و امکانات برابر برای پیشرفت داشته باشند و باید بر درخشش رنگهای جامه رنگارگ ایران افزود که زیبایی ایران در رنگین کمان اقوام آن و به یگانگی رسیدن آنان در فرهنگ مشترک ایرانی است و در این راه پیروزی جداگانه ای نمی شناسم زیرا به بلندای یک تاریخ تنها هرگاه با هم و در کنارهم پیروز شده ایم تاریخ خود را به اوج رسانده ایم. من در میان نیاکانم تا آنجا که امکان تحقیق یافته ام تنها در 4 نسل ترک، گیلک، اصفهانی، بختیاری، قشقایی و گرجی را مورد شناسایی قرار داده ام و این همواره به یادم می آورد که سرزمینم ورای مرزهای سیاسی امروز قرار دارد و این سرزمین ، تاریخی است که نیاکانم را به یکدیگر پیوند داده است و مطمئنم بسیاری از خوانندگانم نیز در تجربه درک پیوندهای ایران بزرگ با من مشترکند و این اتحاد بالاتر از قومیت، پیوند تاریخی ماست.
برای من ایران تنها عظمت باستانی پارس نیست که اگرچه باشکوه است ولی این سرزمین پیش از آن نیز وجود داشته است، سرزمین آریاییان نیز نیست که آنها برگی از تاریخ سرزمین منند و آنان نبودند که ایران ساختند بلکه این سرزمین نقطه اوج گیری آنان گشت، ایران برابر با زبان پارسی یا قلمرو وسیع امپراطوریهای باستانی نیز نیست که نه پارسی از همه جهات برترین زبان است و نه وسعت خاک افتخار ،که امپراطوری مغول نیز به غایت وسیع بود. ایرانی که بدان عشق می ورزم همان است که هانری کربن آن را دریافت و نوشت: این برزخی شگفت است که شبیه هیچ جای این جهان نیست ، جایی که میان آسمان و زمین معلق است و من آن را “دنیای میانجی” مینامم و او چه درست دیده بود.
برای من ایران وجودی معنوی است که خود را هزاران سال در معماری، شعر و سنتهای معنوی و ادیان و نوابغ خود تکرار کرده است و پلی است میان دنیای شرق و غرب ، درون و بیرون که خصلتهای بنیادین خود را نه فقط بر ساکنان خود بلکه بر مهاجمان نیز تحمیل کرده است و باور دارم بدون درک امپراطوری فرهنگی ایران بازسازی عظمت آن امکان پذیر نخواهد بود و این فرهنگ منتهای جذب، تساهل، خلاقیت و شوق یادگیری و برونگرایی است و نه درونگرایی زشت و عاری از عشق ناسیونالیسم کور و شونیسم قومی.مسئله ایران در همیشه تاریخ همایشی از اقوام ساکن فلات قاره ایران بوده است که در این کانون انسجام بخش یگانگی یافته اند.
آذری های ترک زبان، کردها، ترکمن ها، قشقایی ها،بلوچ ها، ارمنی ها و سایرین در کنار یکدیگر نقشه قومی ایران را تشکیل داده اند که ایران را به یک رنگین کمان فرهنگی و امکان بالقوه ای از الگوی اتحاد ملتهایی با منشا زبانی و گاها حتی نژادی متفاوت در پرتو فرهنگی یگانگی بخش بدل ساخته است. اگرچه تا پیش از سال 1300 و پیدایش دولتهای مدرن در ایران نشانه ای از تحرکات قومی با هدف ملت سازی و استقلال سیاسی در دست نیست ولی با ظهور دولت مدرن و تغییر سیاستهای کلونیزاسیون کشورهای استعماری به سوی تجزیه کشورهای چند فرهنگی و چند نژادی، ایران نیز از این موج جدید برکنار نماند و طبیعتا در یکصد سال گذشته بهره گیری از تنوع اقوام ایرانی یکی از بهترین راهها برای بی ثبات کردن ایران بوده است که قدرت های بزرگ و همینطور همسایگان ایران در جهت منافع خود از آن بهره برده و می برند. این قدرتها و دولتهای همسایه توانایی گسترده ای از تامین تجهیزات و منابع لازم در جهت حمایت لازم از گروههایی دارند که خواهان استقلال و خودمختاری هستند و در مسیر تامین منافع خود از فعال سازی این منابع دریغ نکرده و نمی کنند.
اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی اول در گیلان و پس از جنگ جهانی دوم درآذربایجان اقدام به تشکیل، سازماندهی و حمایت گروههای جدایی طلب کرد که عمدتا جنبشهایی قومی با جهت گیری کمونیستی بودند، انگلستان نیز در اوایل قرن حاضر در جهت حداکثر سازی بهره برداری از منابع نفت جنوب و فشار به دولت مرکزی از تمایلات جدایی طلبانه اعراب خوزستان بهره گرفت. با خروج بریتانیا از خلیج فارس که سالها قدرت مسلط این منطقه بود و نفوذ روز افزون ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم و سرانجام خروج اتحاد جماهیر شوروی از عرصه سیاسی بین المللی و استقلال جمهوری های آسیای میانه نه تنها نیروهای موثر بر منطقه حساس ژئوپولتیک ایران تغییر یافت بلکه ساختار همسایگان ایران نیز دگرگون شد که خود متضمن فرصتها و مخاطرات جدیدی برای ایران بود.
در میان مجموعه اقوام و اقلیتهای ایرانی تحرکات جدایی طلبانه میان چهار گروه قومی آذریها، کردها، بلوچ ها و عربها برای این کشور مسئله و حتی تهدید استراژیک محسوب می شود.آذریهای ایران پیوندهای زبانی و علاقه های مشترکی با جمهوری آذربایجان، ترکیه و تا حدودی ترکمنستان دارند و دو همسایه شمالی و غربی ایران دارای ابزارهایی برای ایجاد تحرکاتی در این مناطق هستند که در سالهای اخیر شکلی روز افزون داشته است که این مقاله در بخش بعدی اختصاصا به پیامدهای این مسئله خواهد پرداخت.کردها به عنوان یکی از آخرین گروههای قومی خاورمیانه که به تاسیس کشوری مستقل نرسیده اند در سه کشور ایران، عراق و ترکیه پراکنده هستند و مسائل آنها هر سه کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. هر سه این کشورها می توانند از امکان نفوذ بر کردهای دو کشور دیگر در جهت منافع ملی خود و در زمان لازم فشار به کشورهای همسایه بهره جویند و البته در همان زمان ناچار به مقابله با تحریکات همسایگان و تحرکات تجزیه طلبانه کردها در کشور خود هستند. برای ترکیه و عراق این امر بسیار جدی تر است زیرا بخش بسیار بزرگی از منابع نفتی عراق در مناطق کردنشین واقع است و برای ترکیه تقریبا حوزه درگیری تمامی جنوب ترکیه خواهد بود. برای ایران این ارضی کوچکتر و از لحاظ اقتصادی کم اهمیت ترند ولی با توجه به تنوع قومی ایران هرگونه تهدید تمامیت ارضی از نوع جنبشهای قومی برای هر حکومت مرکزی یک خط قرمز مطلق تلقی می شود.
برای روشن شدن موضع نویسنده مایلم تاکید کنم که منظر این مقاله قدسی کردن و تقدس بخشیدن به مرزهای جغرافیایی ایران و یا نفی حقوق ملتها و اقلیتهای هموطنم نیست که معتقدم همه فرزندان ایران باید حقوق و امکانات برابر برای پیشرفت داشته باشند و باید بر درخشش رنگهای جامه رنگارگ ایران افزود که زیبایی ایران در رنگین کمان اقوام آن و به یگانگی رسیدن آنان در فرهنگ مشترک ایرانی است و در این راه پیروزی جداگانه ای نمی شناسم زیرا به بلندای یک تاریخ تنها هرگاه با هم و در کنارهم پیروز شده ایم تاریخ خود را به اوج رسانده ایم. من در میان نیاکانم تا آنجا که امکان تحقیق یافته ام تنها در 4 نسل ترک، گیلک، اصفهانی، بختیاری، قشقایی و گرجی را مورد شناسایی قرار داده ام و این همواره به یادم می آورد که سرزمینم ورای مرزهای سیاسی امروز قرار دارد و این سرزمین ، تاریخی است که نیاکانم را به یکدیگر پیوند داده است و مطمئنم بسیاری از خوانندگانم نیز در تجربه درک پیوندهای ایران بزرگ با من مشترکند و این اتحاد بالاتر از قومیت، پیوند تاریخی ماست.
برای من ایران تنها عظمت باستانی پارس نیست که اگرچه باشکوه است ولی این سرزمین پیش از آن نیز وجود داشته است، سرزمین آریاییان نیز نیست که آنها برگی از تاریخ سرزمین منند و آنان نبودند که ایران ساختند بلکه این سرزمین نقطه اوج گیری آنان گشت، ایران برابر با زبان پارسی یا قلمرو وسیع امپراطوریهای باستانی نیز نیست که نه پارسی از همه جهات برترین زبان است و نه وسعت خاک افتخار ،که امپراطوری مغول نیز به غایت وسیع بود. ایرانی که بدان عشق می ورزم همان است که هانری کربن آن را دریافت و نوشت: این برزخی شگفت است که شبیه هیچ جای این جهان نیست ، جایی که میان آسمان و زمین معلق است و من آن را “دنیای میانجی” مینامم و او چه درست دیده بود.
برای من ایران وجودی معنوی است که خود را هزاران سال در معماری، شعر و سنتهای معنوی و ادیان و نوابغ خود تکرار کرده است و پلی است میان دنیای شرق و غرب ، درون و بیرون که خصلتهای بنیادین خود را نه فقط بر ساکنان خود بلکه بر مهاجمان نیز تحمیل کرده است و باور دارم بدون درک امپراطوری فرهنگی ایران بازسازی عظمت آن امکان پذیر نخواهد بود و این فرهنگ منتهای جذب، تساهل، خلاقیت و شوق یادگیری و برونگرایی است و نه درونگرایی زشت و عاری از عشق ناسیونالیسم کور و شونیسم قومی.مسئله ایران در همیشه تاریخ همایشی از اقوام ساکن فلات قاره ایران بوده است که در این کانون انسجام بخش یگانگی یافته اند.
آذری های ترک زبان، کردها، ترکمن ها، قشقایی ها،بلوچ ها، ارمنی ها و سایرین در کنار یکدیگر نقشه قومی ایران را تشکیل داده اند که ایران را به یک رنگین کمان فرهنگی و امکان بالقوه ای از الگوی اتحاد ملتهایی با منشا زبانی و گاها حتی نژادی متفاوت در پرتو فرهنگی یگانگی بخش بدل ساخته است. اگرچه تا پیش از سال 1300 و پیدایش دولتهای مدرن در ایران نشانه ای از تحرکات قومی با هدف ملت سازی و استقلال سیاسی در دست نیست ولی با ظهور دولت مدرن و تغییر سیاستهای کلونیزاسیون کشورهای استعماری به سوی تجزیه کشورهای چند فرهنگی و چند نژادی، ایران نیز از این موج جدید برکنار نماند و طبیعتا در یکصد سال گذشته بهره گیری از تنوع اقوام ایرانی یکی از بهترین راهها برای بی ثبات کردن ایران بوده است که قدرت های بزرگ و همینطور همسایگان ایران در جهت منافع خود از آن بهره برده و می برند. این قدرتها و دولتهای همسایه توانایی گسترده ای از تامین تجهیزات و منابع لازم در جهت حمایت لازم از گروههایی دارند که خواهان استقلال و خودمختاری هستند و در مسیر تامین منافع خود از فعال سازی این منابع دریغ نکرده و نمی کنند.
اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی اول در گیلان و پس از جنگ جهانی دوم درآذربایجان اقدام به تشکیل، سازماندهی و حمایت گروههای جدایی طلب کرد که عمدتا جنبشهایی قومی با جهت گیری کمونیستی بودند، انگلستان نیز در اوایل قرن حاضر در جهت حداکثر سازی بهره برداری از منابع نفت جنوب و فشار به دولت مرکزی از تمایلات جدایی طلبانه اعراب خوزستان بهره گرفت. با خروج بریتانیا از خلیج فارس که سالها قدرت مسلط این منطقه بود و نفوذ روز افزون ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم و سرانجام خروج اتحاد جماهیر شوروی از عرصه سیاسی بین المللی و استقلال جمهوری های آسیای میانه نه تنها نیروهای موثر بر منطقه حساس ژئوپولتیک ایران تغییر یافت بلکه ساختار همسایگان ایران نیز دگرگون شد که خود متضمن فرصتها و مخاطرات جدیدی برای ایران بود.
در میان مجموعه اقوام و اقلیتهای ایرانی تحرکات جدایی طلبانه میان چهار گروه قومی آذریها، کردها، بلوچ ها و عربها برای این کشور مسئله و حتی تهدید استراژیک محسوب می شود.آذریهای ایران پیوندهای زبانی و علاقه های مشترکی با جمهوری آذربایجان، ترکیه و تا حدودی ترکمنستان دارند و دو همسایه شمالی و غربی ایران دارای ابزارهایی برای ایجاد تحرکاتی در این مناطق هستند که در سالهای اخیر شکلی روز افزون داشته است که این مقاله در بخش بعدی اختصاصا به پیامدهای این مسئله خواهد پرداخت.کردها به عنوان یکی از آخرین گروههای قومی خاورمیانه که به تاسیس کشوری مستقل نرسیده اند در سه کشور ایران، عراق و ترکیه پراکنده هستند و مسائل آنها هر سه کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. هر سه این کشورها می توانند از امکان نفوذ بر کردهای دو کشور دیگر در جهت منافع ملی خود و در زمان لازم فشار به کشورهای همسایه بهره جویند و البته در همان زمان ناچار به مقابله با تحریکات همسایگان و تحرکات تجزیه طلبانه کردها در کشور خود هستند. برای ترکیه و عراق این امر بسیار جدی تر است زیرا بخش بسیار بزرگی از منابع نفتی عراق در مناطق کردنشین واقع است و برای ترکیه تقریبا حوزه درگیری تمامی جنوب ترکیه خواهد بود. برای ایران این ارضی کوچکتر و از لحاظ اقتصادی کم اهمیت ترند ولی با توجه به تنوع قومی ایران هرگونه تهدید تمامیت ارضی از نوع جنبشهای قومی برای هر حکومت مرکزی یک خط قرمز مطلق تلقی می شود.