امید هم سوار مترو شد

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز با دو تا از دوستان خواستیم بریم نمایشگاه کتاب. امید هم با ما بود اما نخواست با ما بیاد. میگفت من مزاحمتان نمیشم شما سریع با مترو برین.
( امید دوست همدانشگاهی منه و با ویلچر میاد دانشگاه)
تصمیم گرفتیم امید را هم با خودمون ببریم. سر اولین پله مترو اورا کول کردیم و تا نزدیک قطار مترو بردیم و اونجا باز تو ویلچرش نشست و سوار مترو شدیم. میگفت تا به حال نتونسته بود سوار مترو بشه. چون نمیتونست با ویلچر از پله های مترو پائین بره.
همه نمایشگاه رو گشتیم ولی برگشتنی بعلت ازدحام جمعیت نتونستیم او را با مترو برگردانیم و بناچار به یکی از دوستان زنگ زدم و با ماشین او برگشتیم.
در این فکر بودم که اینهمه هزینه برای ساخت مترو صرف شد ولی فکری برای امید و امید ها نشده. اون بیش از ما نیاز به استفاده از مترو داره ولی . . . . . .
 
آخرین ویرایش:

آیهان

عضو جدید
امروز با دو تا از دوستان خواستیم بریم نمایشگاه کتاب. امید هم با ما بود اما نخواست با ما بیاد. میگفت من مزاحمتان نمیشم شما سریع با مترو برین.
( امید دوست همدانشگاهی منه و با ویلچر میاد دانشگاه)
تصمیم گرفتیم امید را هم با خودمون ببریم. سر اولین پله مترو اورا کول کردم و تا نزدیک قطار مترو بردم و اونجا باز تو ویلچرش نشست و سوار مترو شدیم. میگفت تا به حال نتونسته بود سوار مترو بشه. چون نمیتونست با ویلچر از پله های مترو پائین بره.
همه نمایشگاه رو گشتیم ولی برگشتنی بعلت ازدحام جمعیت نتونستیم او را با مترو برگردانیم و بناچار به یکی از دوستان زنگ زدم و با ماشین او برگشتیم.
در این فکر بودم که اینهمه هزینه برای ساخت مترو صرف شد ولی فکری برای امید و امید ها نشده. اون بیش از ما نیاز به استفاده از مترو داره ولی . . . . . .


من هر روز با مترو میرم تهران و برمیگردم کرج.
باورت نمیشه اونجا مثل کتاب میشم.واسه سالم ها رفت و آمد مصیبته چه برسه به امید ها..
 

Neptune

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w27:

مرسی دوست عزیز به نکته خوبی اشاره کردید واقعا چرا در اکثر جاها حقوق معلولین و بیماران نادیده گرفته میشه ؟؟؟ :cry:


من هر روز با مترو میرم تهران و برمیگردم کرج.
باورت نمیشه اونجا مثل کتاب میشم.واسه سالم ها رفت و آمد مصیبته چه برسه به امید ها..​

بله متاسفانه مترو گاهی اونقدر وحشتناک میشه که :cry:
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی ایران نه تنها برای نیزامندان و معلولین بلکه برای ادمهای کور و یا عقب افتاده امکانات وجود نداره و باعث میشه خونه نشین شن......... انقدر هم از صحنه ی اجتماع پاک شدن که یکنفرشون بخواد از خونه بیاد بیرون همه جوری نگاش میکنن که طرف پشیمون میشه........
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا برای سالماش هم فکری نشده...
این قضیه که میگی توی کشورهای مترقی عجیب در نظر گرفته شده.
همه جا.
نکنه رفتی اروپا و سوغاتی ما هم بعله.
شایدم تو روزنامه کیهان خوندیش.
اگه نه , حتمآ تو برنامه های رسانه ملی دیدی؟
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
حقوق اولیه انسان های عادی رو نمیدن..
حالا چه برسه به..
ولش..
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم مجبور بودم هر روز از تهران با مترو بيام كرج ! دقيقا اعلاميه مي شدم به شيشه ي مترو !!!
آخرش ديگه بي خيال خونه و زندگي شديم , اومديم كرج !!! :w15:
واقعا امكاناتش كفاف جمعيتشو نميده !
 

majidhosseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
lk ik,زم کف حرکتیم که اتوبوسه واسه اینکه مسافری که توی ویلچیر هستش رو به راحتی سوار کنه به کمک سیستم تنظیم ارفاع ارتفاع اتوبوس رو کم و یکم زاویه داده تا راحت سوار شه
حالا ما با 2پا میدوئیم به زور خدمونو فرو میکنیم یکی به دادمون نمیرسه
ولی جالبه....توی اتوبوس ها همه همجنس باز در میان کسی نیست بگه اسلام تو خطره
اما دانشگاه که یکی به یکی غیر همجنس سلام میکنه میگن طرح جداسازی دانشگاه راه بندازیم!!!!!!!!!!!!!!
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه اون بالایی ها فقط برای یه لحظه فکر میکردن که خدای نکرده در آینده خودشون یا عزیزانشون در اثر یه سانحه مثل اونامعلول بشن , شاید وضع بهتر بود!
البته اگه اونا فکر کردن بلد باشن!
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمان درخشان میان صورت تکیده. بدن رهیده در صندلی چرخدار. جیر پوشیده سر تا پا. با وقار لمیده بر تکیهء مخملین لاجوردی. دستان دستکش پوش بی حرکت، بسته به دسته های پهن با نخی نرم.
کسی، انگار برادر، مهربانانه او را به پیش می راند.
آنچه در یاد می ماند، پاپیون ظریف نیلی پشت صندلی است و وارهیدگی چهرهء جوان. چهره ای هنوز بی آلایش که اکنون طره ای مو به میانش دویده. چهره ای آرام و دور مانده از شور و سودای جوانی. از جوانی رسته و به جاودانگی پیوسته. با چشمخانه ای کمی گود، بینی استخوانی، و گونه های کم جلا اما با نشاط؛ شادابی شکننده؛ پذیرش، زندگی و گذشتگی؛ تسلیم، بی نیازی، خشنودی.
کسی، انگار مادر، صبورانه غذا به دهانش می گذارد.
او ام اس دارد.

اما امکان استفاده از مترو را ندارد.
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوا بسيار گرم ودود فراوانی شهر را پر کرده است. ماشين ها در تردد و آدمها بی تفاوت از کنار يکديگر رد می شوند.مادری دست کودک خردسالش را بامهرباني گرفته و با آن گرمای مادرانه راه رفتن را به او ياد می دهد. از ميان پنجره ای که برای من به اندازه يک دنيا وسعت دارد ،اتوبوسی را می بينم. پنجره های آن کدر و تار است ،ولی داخل آن مملو از جمعيت بوده و همگی با متانت خاصی کنار هم ايستاده اند ،وخستگی از چهره های آنها پيدا است.
با خود فکر می کنم ، من در اين دنيا در کجا قرار دارم؟ آيا من از اين دنيا سهمی دارم؟آيا من با اين آدمها بيگانه ام؟شايد ديگر جنس من از جنس آنها نيست. چون درسالهای قبل مثل آنها و دوش بدوش آنان، در تلاش و کوشش بودم. ولی حالا!!!...بر اثر آن اتفاق، فقط يک اتفاق کوچک، بين من و اين آدمها اينقدر فاصله افتاد. اما مگر نيازهای من مثل نيازهاي آنان است؟.... سوال های زيادی به ذهنم خطور می کند، ولی برای آنها جواب مناسبي ندارم.
حاضرم خستگی همه آنها را بپذيرم.ولی بتوانم فقط يک قدم راه بروم . يا دست کم وسيله ای باشد که مرا بدون کمک ديگران وارد اتوبوس ياخودروهای ديگر بکند ،ولی افسوس!!!.
 

farzan001

عضو جدید
والا ما که سالمیم به زور استفاده میکنیم چه برسه به بیماران بیچاره.
اینجا واسه هیچکس امکانات رفاهی وجود نداره.نه سالنم نه بیمار
 

mina_1367

عضو جدید
تاسف برانگیزه .
دانشگاه ما 4 طبقه است آسانسور هم داره ولی هیچ وقت آسانسورش قابل استفاده نیست و همیشه خاموشه !
یکی از دوستای معلول که به تازگی باهاش آشنا شده بودیم یک ساعت پشت در آسانسور منتظر مونده بود تا یکی از آبی پوش های مزخرف پیدا بشه و آسانسورو روشن کنه ، کلی این دوست ما از ما تشکر کرد که کمکش کردیم ( ما هم به بهانه اون با آسانسور رفتیم :d ) باز هم توئ راه برگشت دیدیمش باز هم 45 دقیقه منتظر بود تا بتونه بره پایین !!!
 

Similar threads

بالا