امروز با دو تا از دوستان خواستیم بریم نمایشگاه کتاب. امید هم با ما بود اما نخواست با ما بیاد. میگفت من مزاحمتان نمیشم شما سریع با مترو برین.
( امید دوست همدانشگاهی منه و با ویلچر میاد دانشگاه)
تصمیم گرفتیم امید را هم با خودمون ببریم. سر اولین پله مترو اورا کول کردیم و تا نزدیک قطار مترو بردیم و اونجا باز تو ویلچرش نشست و سوار مترو شدیم. میگفت تا به حال نتونسته بود سوار مترو بشه. چون نمیتونست با ویلچر از پله های مترو پائین بره.
همه نمایشگاه رو گشتیم ولی برگشتنی بعلت ازدحام جمعیت نتونستیم او را با مترو برگردانیم و بناچار به یکی از دوستان زنگ زدم و با ماشین او برگشتیم.
در این فکر بودم که اینهمه هزینه برای ساخت مترو صرف شد ولی فکری برای امید و امید ها نشده. اون بیش از ما نیاز به استفاده از مترو داره ولی . . . . . .
( امید دوست همدانشگاهی منه و با ویلچر میاد دانشگاه)
تصمیم گرفتیم امید را هم با خودمون ببریم. سر اولین پله مترو اورا کول کردیم و تا نزدیک قطار مترو بردیم و اونجا باز تو ویلچرش نشست و سوار مترو شدیم. میگفت تا به حال نتونسته بود سوار مترو بشه. چون نمیتونست با ویلچر از پله های مترو پائین بره.
همه نمایشگاه رو گشتیم ولی برگشتنی بعلت ازدحام جمعیت نتونستیم او را با مترو برگردانیم و بناچار به یکی از دوستان زنگ زدم و با ماشین او برگشتیم.
در این فکر بودم که اینهمه هزینه برای ساخت مترو صرف شد ولی فکری برای امید و امید ها نشده. اون بیش از ما نیاز به استفاده از مترو داره ولی . . . . . .
آخرین ویرایش: