رازهایتان را برای این مرد ارسال کنید

m roz

عضو جدید

22.jpg


گاهی وقت ها حرف زدن با یک غریبه و تعریف کردن کارهای احمقانه ای که کرده ایم، پیش کسی که ما را نمی شناسد راحت تر است. تا قبل از این فکر می کردم تنها کسی که به این معتقد است منم، اما حالا به غیر از من میلیون ها نفر دیگر هستند که رازهایشان را برای مرد غریبه ای به اسم فرانک وارن پست می کنند؛ کسی که «مورد اعتمادترین غریبه آمریکایی» نامیده شده است.


فرانک هر هفته چند هزار نامه از سرتاسر دنیا دریافت می کند که شامل تکه کاغذها و کارت پستال هایی است که مردم رازها، حرف های نگفته و تجربه هایی را که از زندگی به دست آورده اند، روی آن نوشته و به آدرس خانه فرانک فرستاده اند.


قضیه از آنجا شروع شد که فرانک وبلاگ شخصی باز کرد و در آنجا از خواننده هایش خواست تا رازهایشان را برای او بفرستند تا او در وبلاگش منتشر کند. تعداد رازهایی که دریافت کرد، از انتظارش خیلی بیشتر بود و حالا هر یکشنبه شب نامه ها را می خواند و بدون اسم و مشخصات ۲۰ تا از کارت پستال ها و کاغذها را به انتخاب خودش در سایت قرار می دهد. فرانک از مجموعه رازها چهار جلد کتاب منتشر کرده است. وبلاگش که حالا تبدیل به سایت شده، ماهانه بیشتر از سه میلیون بازدید دارد و کتاب هایش جزو لیست پرفروش ترین کتاب های مجله نیویورک تایمز قرار گرفته اند. در برنامه «تد شو» سخنرانی کرده و مردن میلیون ها راز نام گرفته است.


من فرانک وارن، ۵۰ ساله ام. با همسرم، دخترم و سگم زندگی می کنم. در آریزونا به دنیا آمدم و هفته ای ۵۰ ساعت از وقتم اختصاص دارد به رازهای غریبه ها. رازها علاقه من هستند و سال هاست که وقتم را صرف آنها کرده ام.




لطفا به من بگو که این ایده و این پروژه از کجا آمدو چطور شروع کردی؟ فقط برای اینکه کنجکاو بودی رازهای مردم را بدانی، این ایده را پیدا کردی؟!


من «پروژه فرستادن رازها» را فقط به دو دلیل شروع کردم، اینکه کارمند ساده ای بودم که سال ها کار حوصله سربری انجام می دادم و احتیاج داشتم به چیز جدیدی که بتوانم زندگی ام را با آن تغییر بدهم. دلیل دومم این بود که رازهایی داشتم –دارم – که سال ها در ذهنم نگه داشته بودم و با هر بار یادآوریشان آن رازها قصد جان مرا می کردند. البته اگر بخواهم صادق باشم، شاید در ابتدا نسبت به رازهای مردم کنجکاو بودم اما در کنارش خودم رازی داشتم که از خودم پنهان کرده بودم و با این کار توانستم باری از دوش خودم بردارم. شاید برای این شروع کردم که جایی داشته باشیم که رازهایم را در کنار رازهای غریبه ها قرار بدهم و کسی متوجه نشود من هستم. من معتقدم ما دو دسته راز داریم؛ رازهایی که از بقیه آدم ها پنهان می کنیم و دسته دیگر رازهایی هستند که حتی جرأت گفتنشان را به خودمان هم نداریم. دسته دوم به مراتب کشنده تر است و آدرس خانه من جایی است که شما را از شر این رازها خلاص می کند.


انتظار داشتی که ایده ات اینقدر مورد توجه قرار بگیرد؟


راستش را بگویم نه. اولش هدفم این بود که شاید بتوانم با ۱۰۰ نفر آدم جدید آشنا بشوم و رازهایشان را بخوانم اما حالا بیشتر از ۵۰۰ هزار نفر را می شناسم و هر روز هم به تعداد رازهایی که برایم می فرستند، اضافه می شود. من اولین آدمی بودم که به این بخش زندگی پرداختم. چند وقت پیش داشتم با تهیه کننده برنامه اپرا حرف می زدم. می گفتم که کاری که اپرا در برنامه اش کرد، سال های قبلش غیرممکن بودو آدم ها نمی توانستند راحت به نقاط ضعف شان بپردازند اما بعد از برنامه اپرا دیگر ساده شد. کاری که من کردم هم همین بود. من به رازها و حرف های نزده پرداختم. تا همه ما ببینیم که چقدر نیمه تاریکمان به هم شبیه است. چقدر اشتباهات و پشیمانی هایمان مشابه است. اینطور دیگر ترس برملا شدن رازهایمان تبدیل به کابوس نمی شود.


وقتی داشتم رازها را می خواندم، خیلی از آنها در واقع راز نبودند. مثلا اینکه امروز غذای یخ زده به مهمان ها دادم یا به بچه ام اجازه دادم بدون اینکه همسرم بفهمد موسیقی پانک گوش کند یا ...


قسمت مهم همین است. می دانید بیشترین رازی که با کارت پستال برای من فرستادند، این بود که امروز توی حمام دستشویی کردم! آیا اصلا این یک راز است؟! اما به هر حال نشان می دهد که چقدر چیزهایی که به عنوان راز مثل خوره به جانمان می افتد، امکان دارد از نظر بقیه مسخره و خنده دار باشد و این دقیقا خوبی در میان گذاشتن این حرف ها با بقیه است. بعضی از این رازها فقط وسواس شخصی است.


درباره رازهایی که دریافت کرده ای چه چیزی بیشتر از همه متعجبت کرد؟


توی آمریکا اولین چیزی که از من می پرسند این است که آیا رازی از کسی دریافت کرده ام که قاتل باشد؟ چند بار پیش آمده اما جز چند مورد دیگر تکرار نشده است. یک بار کسی برایم نوشت که قتلی را که انجام داده انداخته گردن دوستش یا کس دیگری گفته بود که در انجام یک قتل کمک کرده است اما چیزی که بیشتر از همه برایم پشت شده است، یادداشت های کسانی است که خودکشی کرده اند یا به خودشان از راه های مختلف صدمه زده اند. این بخش بزرگتری از رازهای مردم است. تاثیرگذارترین لحظه ای که برای خودم داشتم زمانی بود که کسی که برای جلوگیری از خودکشی تلاش می کرد به من گفت هیچ پولی برای سازمانش ندارد. بعد از منتشر کردنش در طول یک هفته ۳۰۰ هزار دلار کمک برای ادامه فعالیتش جمع شد و این حس خوبی به من داد.


از ایران هم کسی برایت راز فرستاده است؟


بله! از ایران، عربستان، عراق ... اما نمی توانم به تو بگویم که چه گفته اند! من رازها را با خودم به بیشتر شهرها و کشورها برده ام و در دانشگاه های مختلف کنفرانس برگزار کرده ام. خیلی مایلم که در ایران هم یک گردهمایی برای پروژه ام داشته باشم.


اگر کسی بخواهد برایت راز بفرستد، چه راه ها و چه شرایطی دارد؟


اگر به سایت پروژه بروید، نحوه فرستادن مشخص است به غیر از آن تنها شرطی که دارد، این است که رازتان را روی یک کارت پستال، کاغذ یا نامه نوشته باشید و بفرستید.


خیلی علاقه دارم که جای ایمیل و سایت شما، ایمیل خودم را قرار بدهم تا رازهای بقیه را بخوانم! اگر که بخواهی چیزی در آخر اضافه کنی...؟


همه ما کنجکاویم که از دور و بری ها سر در بیاوریمپ! چون همه ما با تفاوت هایی که داریم، اما در آخر ترس هایمان شبیه هم است. وقتی حرف های آدم های مختلف از سرتاسر دنیا را می بینم، با خودم می گویم کاش می شد این آدم ها را با هم آشنا کنم تا ببینند که تنها نیستند. وقتی متوجه این قضیه بشویم، خودمان را بیشتر دوست خواهیم داشت و اطرافیانمان را باور خواهیم کرد.
 

Similar threads

بالا