نتایح جستجو

  1. usatoday2011

    میتینگ بچه های گل حسابداری

    سلام به برو بچ حسابداري:cool:
  2. usatoday2011

    نفر قبلیت تو رو یاد کی میندازه؟

    خودت رو نگیر فقط یاد حوری بهشتی میفتم:biggrin: :thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2:
  3. usatoday2011

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم
  4. usatoday2011

    بیاید اسمتونو به انگلیسی بنویسید...

    دستت درد نکنه
  5. usatoday2011

    از نفر بعدیت یه سوال علمی بپرس ...

    RE: محاسبه وزن مخصوص تیر ورق وزن مخصوص آهن=7850 اما وزن هر ورق یا پلیت برابراست با حجم پلیت ( مترمکعب )*7850 7.065کیلوگرم=0.3*0.3*0.01*7850
  6. usatoday2011

    نقد داستان

    با حرفت موافقم
  7. usatoday2011

    داستان هاي كوتاه

    داستان مداد پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم...
  8. usatoday2011

    تست روانشناسی

    من 9 بودم
  9. usatoday2011

    از نفر بعدیت یه سوال علمی بپرس ...

    حالا این که گفتی چی هست هسته اسمه یا صفته؟ ما رو چه به این چیزها اینگار بنده انیشتنم داداش میخوای یک سوال ازت بکنم توش بمونی؟
  10. usatoday2011

    پارتی 35 دختر و پسر در شب شهادت حضرت زهرا(س)

    علتش چیه که هم از اصل افتادیم و هم از اسب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اولین کشوری که به تاسیس بیمارستان پرداخت ایران بود.( روانسون) اولین ملتی که احتیاج به مواد خوراکی و زراعی نداشتند ایرانیان بودند.(سقراط) اولین هیات اجتماعی که در ازدواج و سپس در عائله و خانواده و بعد در یک مملکت...
  11. usatoday2011

    هر چه می خواهد دل تنگت بگو

    داستان مداد داستان مداد پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم ...
  12. usatoday2011

    هر چه می خواهد دل تنگت بگو

    بی دلیل دلت گرفته یا با دلیل
  13. usatoday2011

    بیا اینجا و بزرگترین دروغ زندگیت رو بگو ...

    من یک دروغگو هستم
  14. usatoday2011

    هیچی نمی تونم بگم ،فقط اگه خواستی نظرتو بگو!!!!!

    زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را برای شب درست کند. و من به خاطر می آورم شبی را بخصوص وقتی که او صبحانه ای، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود.در آن شب مدت زمان خیلی پیش، مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در جلوی...
بالا