نتایح جستجو

با پسرم جلوی تلویزیون نشستیم، داره برنامه ی کودک میبینه، منم دارم براش کتابهای مربوط شاهنامه رو سرچ میکنم.

امروز روز تعطیلمونه و ناهار خونه ایم، منم دارم ناهار درست میکنم. قیمه درست کردم، سیب زمینی رو خلالی کرده بودم و گذاشتم توی آب و یخ و نمک تا موقع سرخ شدن خوب برشته بشه، حالا شوهرم اومده میگه لطفا بادمجون هم سرخ کن برای قیمه🤦‍♀️ الان دارم بادمجون سرخ میکنم. آشپزهای گرامی باشگاه یه توصیه دارم...

دارم مهمونی رو نگاه میکنم

به اینکه خوب شد این سیل امروز مشهد، هفته ی قبل اتفاق نیفتاد وگرنه ما اونجا گیر میفتادیم، بنده های خدا مسافرهایی که الان اونجان، اذیت میشن😐

سه روزه از مسافرت برگشتیم و کل این سه روز رو بیحالم، هم از خستگی سفره و هم بخاطر سرماخوردگیمه.

دراز کشیدم

به اینکه: من اسمم مهدیه ست.

دارم افعی تهران میبینم

به اینکه مثلا حدس میزنین اسم من چی باشه؟ 😁😁😁

به اینکه فقط منظورم به شما نبود، قبلا هم چندتا اسم دیگه اینجا گفته شده.

به اینکه من چرا اسم بچه های اینجا رو نمیدونم؟ 🤔 شما اسم میگین و من گیج میشم که به کی دارین میگین🤦‍♀️

به زندگی توی مناطق کوهستانی. توی مسیر وقتی به روستاهای توی دل کوه نگاه میکنم، قلبم میگیره، به نظرم خیلی زندگی سختی دارن، کلا زندگی توی مناطق کوهستانی یه سبک خاصیه که ما شمالی ها نمیتونیم درک کنیم.

ممنونم🙏 . همچنان توی جاده ایم

توی جاده ایم

به رانندگی داغون مشهدیا، مثل اینکه راهنما زدن، رانندگی بین خطوط و حفظ فاصله با ماشین های دیگه براشون تعریف نشده، کلا اعتقادی بهش ندارن😒😒🙄🙄

خسته م ولی آرومم

دراز کشیدم و داشتم عکس های امروزمون رو نگاه میکردم.

به پیتزایی که امشب خوردم، تا حالا پیتزا به این بدمزگی نخورده بودم😐

اومدیم مشهد، انقدر بارون بود که ما حدود یک ساعت و نیم ورودی مشهد توی ترافیک بودیم که خیلی خسته شدیم، فقط رفتیم شام خوردیم و برگشتیم هتل، الانم دراز کشیدیم تا بخوابیم.

بله، بابا و مامان و برادرم این روزها درگیرن. . . آرومم