دوستان ما امروز اندیشه 1 داشتیم.
جلسه دوم بود. هنوز استاد نیومده بود دستم.
ما رفتیم دانشگاه دیدیم یه بچه کوچولوی پررو به هرکی رد میشه گیر میده و اذیت میکنه. بچه یکی از کارمندا بود. به فربد گفتم ببین من این یه ذره بچه رو اگه آدمش نکردم تو این دو ساعت. گفت اگه تونستی یه شیرینی پیش من داری.
صداش...