نتایح جستجو

  1. sajjad satan

    یه خاطره جالب از دوسته عرب من

    یه روز جاسم با موتور پوکیدش داشت میرفت منزل یه دفعه الگانس نیرو انتظامی اومد ازش سبقت بگیره دید هر چی میرونه جاسم هم میرونه (تا240 سرعت گرفته بود) با عصبانیت زد رو ترمز وایسه دید جاسم افتاد و چرخ میخوره رو زمین رفت بالا سرش دید زندست گفت موتوری (جاسم) مگه موتورت چندتا میره جاسم عرب گفت بابا...
  2. sajjad satan

    چقدر خوبه انسان گذشت کنه

    :smile:
بالا