نتایح جستجو

  1. elva

    سلوک در قهقرا

    جمعی از مردم یک شهر سیاه فارق از کشف سلوکی آگاه جذب راهی پر بیراهه شدند هر یکی در هوس کسب مقامی می تاخت تاجری در طلب مکنت و آز و روزی دیگری در پی دستان شرر افروزی کاهلی غرق به تصویر دو هم بستر بود عاقلی در تب خود بینی و خود رآئی و سفله گیری در مثل استر بود ناصحی منقلب از شهوت تحسین گروه پر...
  2. elva

    (((((....شوغلوسقوی....)))))

    روزی سگی به خری گفت: شنیدم در ده خود به سان ملکی پادشاهی می کنی سر در آخور کد خدا و باز لگد پرانی می کنی هان ای خر جان بگو با آن بیلیان کور و کر چه می کنی؟ جانان بگو خر جان ما قری بداد و زود بگفت: چه خر باشی چه شیر...
  3. elva

    سلام

    امیدوارم بتونم از کمکهای شما بهره مند بشم;)
بالا