samij0o0o0n

محل سکونت
تهران
رشته
مهندسی صنایع

امضا

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود و در تمام شهر قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند؛ وقتی که چشمهای کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند و از شقیقه های مضطرب آرزوی من ، فواره های خون به بیرون می پاشید؛ وقتی که زندگی من دیگرچیزی نبود، هیچ چیز، به جز تیک تاک ساعت دیواری ،دریافتم که باید، باید، باید، دیوانه وار دوست بدارم، یک پنجره برای من کافیست ...

دنبال کنندگان

بالا