باید تلو تلو بخوری این زمونه رو.....
وقتی که مست نیستی به بن بست میرسی....
توی مستی ادما دوباره مهربون میشن...
حتی برادرای توی ایست بازرسی.......
برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای خودت شور میزنه......
یه ماهییم که توی اکواریوم زار میزنه.......تا توی اشکهای خودش زندگی کنه.........
آدمک آخر دنیاست بخند،
آدمک مرگ همین جاست بخند،
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند ،
آدمک دیوونه نشی گریه کنی،
کل دنیا سراب است بخند،
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند.
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو از جانم !
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی
و شب ، آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی ...
نامه ی پسری به پدرش
پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس...
از وقتی كه، بهگفته جلال(جلال آل احمد)؛ «سنت شهادت را فراموش كردهایم، و به مقبره داری شهیدان پرداختهایم، مرگ سیاه را ناچار گردن نهادهایم» و از هنگامی كه به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی كه به جای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار...
اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم ،گفته ام که نثرهایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کننداما شعرهایم راکه از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام،بردارند و بی آن که بخوانند ،همه را ببرند و در شکافته ی کوه ساکت تنهایی امصومعه ای هست کوچک و زیباو روحانی و مجهول ،به آن جا بسپارند .چه در همین صومعه است که من از...