ماهی
ماهی
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و سرخ:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه ی خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
آه ای یقین گمشده،ای ماهی گریز
در برکه...