Recent content by IT_mm

  1. I

    مشاعرۀ سنّتی

    درین سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
  2. I

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم
  3. I

    مشاعرۀ سنّتی

    تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
  4. I

    مشاعرۀ سنّتی

    ای آسمان مگر دل دیوانه ی منی اینگونه نره میکشی و فریاد میزنی من مست و تو نعره کش امشب حکایتی ست میخانه ات کجاست که سر خوشتر از منی
  5. I

    مشاعرۀ سنّتی

    دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
  6. I

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم
  7. I

    مشاعرۀ سنّتی

    دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم درعجبم از مردمي كه خود زير شلاق ظلم و ستم زندگي مي كنند و بر حسيني مي گريند كه آزاد زيست و آزادانه جان داد دكتر شريعتي
  8. I

    مشاعرۀ سنّتی

    در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
  9. I

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی میپرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت چیست؟ برایش صادقانه مینویسم برای آنکه باید باشد و نیست
  10. I

    مشاعرۀ سنّتی

    در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
  11. I

    مشاعرۀ سنّتی

    شب از جنگل شعله میگذشت حریق خزان بود و تاراج باد
  12. I

    مشاعرۀ سنّتی

    نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
  13. I

    مشاعرۀ سنّتی

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
  14. I

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم ؟ شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم تو چیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم؟
  15. I

    مشاعرۀ سنّتی

    درخت خشک باری هم ندارد نه تنها گل که خاری هم ندارد بیا ای ابر بر باغی بگرییم که امید بهاری هم ندارد
بالا