ولی زنگ صداش می پیچه هرشب/تو شهری که چراغاش رنگ خونن
دیگه چندوقته که حتی چراغ/چهارراها می ترسن سبز بمونن
می خواد یاد تموم شهر بمونه/بهاری که یکی برگاشو دزدید درختی که قرنطینه شد آخر/تو فصلی که زمین برعکس می چرخید
صداش لبریز حرفای نگفته س/سرش لبریز صد آتشفشونه
یه دختر تو تراس روبرویی/یه شال سبزو هرروز می تکونه