Recent content by farhadi1980s

  1. F

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا از روشنی شمعی برافروز زشمع آتش پرستیدن بیاموز
  2. F

    مشاعرۀ سنّتی

    یک غمزه دیدار به از دامن دینار دیدار چو باشد غم دینار که دارد
  3. F

    مشاعرۀ سنّتی

    یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین در پی سرو روان سبزه و گلزار بین
  4. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تو جام عشق را بستان و میرو همان معشوق را میدان و میرو
  5. F

    مشاعرۀ سنّتی

    دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم
  6. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تو تا با منی جان جان با من است
  7. F

    اگه دلت گرفته اگه صدات خسته است...بيا تو

    ناله از درد مکن آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن با غمش باز بمان سرخ رو باش از این عشق و سر افراز بمان
  8. F

    مشاعرۀ سنّتی

    نهادم پای اندر عشق بر عشاق سر باشم منم فرزند عشق ای جان ولی پیش از پدر باشم
  9. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
  10. F

    مشاعرۀ سنّتی

    ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
  11. F

    مشاعرۀ سنّتی

    نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
  12. F

    مشاعرۀ سنّتی

    دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن به از این دار نگاهش که مرا میداری
  13. F

    مشاعرۀ سنّتی

    زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی
  14. F

    مشاعرۀ سنّتی

    مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
  15. F

    مشاعرۀ سنّتی

    من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو و از بی خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دیدو بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
بالا