یاد من باشد فردا
یاد من باشد فردا
یاد من باشد فردا
به دل کوزه ی آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنم
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند آبرویش نرود
رخ آیینه به آهی شویم
تا که من را بنشاند در خویش
من در آن آیینه خواهم خندید
خاطر آیینه از اخم به تنگ آمده است
یاد من باشد از فردا...