معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبح ها طلوع ...

تو می آیی

و من می روم ...

عصرها غروب ...

من می آیم

وتو می روی ...

چقدر دوست دارم این خیابان دو طرفه را !

وقتی که تکرار دیدنت به من می آموزد

.

.

.

دل

شامل قانون جاذبه نیست ...!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!




 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...

اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....؟!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای خیانت ،

هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام


به انـــدازه تــــظـــاهـــر


به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه برجا می ماند
ردپایی است
و *خاطره*ای که هراز گاه
پس می زند مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي پرستم تو را!

اينقدر براي تو نماز مي خوانم

كه خدا حسودي اش مي شود!

اينقدر تو را دوست دارم

كه خدا كُفرش در مي آيد!

ولي به روي خودش نمي آورد

درست مثل من

كه به روي خودم نمي آورم

نديدنت را

و همه را توي خودم مي ريزم

درست مثل من

كه دارم مي ميرم

ولي هنوز زنده ام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا از روزهایی بگو که نیستم !

بگو باز کسی هست این همه صبر کند

تا دلت خالی شود از حرف ؟!...

بیا از روزهایی بگو که نخواهم بود ...

آن روز حتما توی دلت خواهی گفت :

کاش کمی ... فقط کمی ... مهربان تر بودم ...!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خداوندا در اين دنيا گناهم چيست؟[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]به غير از عاشقي پشت و پناهم چيست؟
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
نمي دانم كي ام،گم كرده ام خود را!
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در اين بي فصل بودن گناهم چيست؟
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
زبانم مثل سنگي سخت و ساكت شد.
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمي دانم دل اين شعرهاي گاه گاهم چيست؟؟؟[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب باران آمد و اشکهایم را شست !

سردم نیست ولی می لرزم ...

کاش تمام شود و تمام نشوم !

.

.

.

یک نفر دارد گریه می کند انگار

نکند من باشم !

می روم آرامش کنم که کسی را جز من ندارد ...!!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سنگ و صدف
کنار هم
مرجان ، خزه ها
تابش خورشید رو به سوی دریا
هاله می سازد نور بر صدف
جان می گیرد
گل مروارید
در باغ صدف
سنگ ، رنگ چهره می بازد
ذرات وجودش
از سوزش عشق ، به دور مروارید
پروانه وار می رقصد
شمع گونه می سوزد
آری ، زیباتر از مروارید چه می توان دید ؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می ترسم آنقدر كه حتی جرأت نوشتن خواسته ام را ندارم...
فقط می دانم اگر دستش را در دستانم نداشته باشم زندگی ام معنائی ندارد و دلیلی برای بودم نیست !!؟
دلم می خواهد فریاد بزنم ...
آهای دنیا منم من فرزند آدم و می طلبم مایه آرامش جانم را یكی مرا بازگوید چرا از بودن و نبودنش لذتی ندارم !
شاید چون می ترسم از نه فقط می خواهم بدانم آیا زمانی هست تا كلمه ترس را از واژه نامه ذهنم پاك گردانم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای هلال ماه غم خون جگـــر آورده ای
سوز دل فریاد جان اشکی بسـر آورده ای
با قد خم گشته خود بر فـــــراز آسمان
از هلال دختر زهرا خبــــــــر آورده ای
آتش و خاکستر و کعب و نی و زخم زبان
از برای عترت خیرالبشــــــــر آورده ای
بر دل فرزند زهرا تیــــــر داری در کمان
یا برای اصغرش تیر دگــــــــر آورده ای
ای محرم وای بر تو پیش تیـــــــر حرمله ‏
حلق اصغر چشم سقا را سپـــــر آورده ای
ای محرم این تو هستی که یتیم وحــــی را
در کنار جسم عریان پــــــــدر آورده ای




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت میکنم
به لحظات رفته
به لحظات باقی مانده
اخر نمیدانم
چه کنم
نمیدانم میتوانم
بایستم در برابر ناملایمات روزگار
ان هم به تنهایی
اما نه میتوانم تنها در
برابر انها که مرا دوست دارند
سکوت کنم
میگذارم خیال کنند مغرورم
اما تنها روز رفتن همیشگیم
که برسد
نمیخواهم دلی در گرو دلم باشد
تا بماند در عمق احساس تنهایی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای زیستن
دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید
قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من
قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم .
:heart::heart::heart:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم

 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودت باش.....
به هیچ شانه ای تکیه نکن....
آدمى به خودی خود نمی افتد....
اگرهم بیفتدازهمان سمتی می افتد....
که تکیه کرده بود
!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ
زمیـــن را نــکـش!
راهِ آسمـان بـاز است...
پر
بکش!
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند...


 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه آدما:
قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما کسی رو دوست داریم که از ما فرار می کنه و ازکسی که به ما عشق می ورزه دوري مي كنيم

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما برای کسی که نمی بینیم گریه می کنیم ولی کسی راکه می بینیم به گریه می اندازيم

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما عاشق اونایی هستیم که هیچ احساسی نسبت به ماندارند ولی نسبت به اونایی که به ما عشق می ورزند بی احساسیم...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما به اونایی دل می بندیم که ظاهرا دوستمون دارندولی دل اونایی که واقعا دوستمون دارند رو می شکنیم...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما وقتی تنها می شیم یاد دوستامون می افتیم ولیوقتی با همیم قدر همو نمی دونيم...

روزگار ما آدما روزگار غریبی است نازنین ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسیر چشم هایت را شبی ناگاه گم کردم


چراغی نیست راهی نیست


چگونه بی تو برگردم...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگم...

دلتنگِ خودم!
دلتنگِ آرزوهام که مُردن...
دلتنگِ تویی که نیستی...
مُردم و دلتنگِ زندگیم...

چه خوبه که خُدا هست... همین!
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی کسی را دوست دارید،حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود.وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید…وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.وقتی کسی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.وقتی کسی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.وقتی کسی را دوست دارید،حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید.وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید.وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید فقط او در کنارتان باشد.وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند.وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید.وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست.وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید.به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی جا نبود كه رفتی...


بی جا من بودم...


كه جایی برای ماندن نداشتم


 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
شاید



بــعــــــــــد مرگ

حتما خیلی خوش می‌گذره


که تا حــــــــــــالا کســــــــــی برنگشته

نــه؟؟؟
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]چه تفاوت عمیقیست

[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]بین تنهایی قبل از نبودنت و

[FONT=courier new, courier, mono]تنهایی پس از نبودنت.....[/FONT]
[/FONT]
 
بالا