آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد
يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد كشيد
و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست
ماه من غصه چرا تو مرا داري و من
هر شب و روز
آرزويم همه خوشبختي توست
ماه من دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
كار آن هايي نيست كه خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات از لب پنجره ي عشق، زمين خورد و شكست
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن
و بگو با دل خود كه خدا هست خدا هست
او هماني است كه در تارترين لحظه ي شب
بر تمام قبر های این شهر
بوسه بزن
شاید به یاد بیاوری
کجا مرا جا گذاشتی…
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغها را می شنوی؟
دارند برایم فاتحه می خوانند….!!
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ... و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ... و از تمــــام تـــــو، یک دست که قفــــل شود در دست مـــــن...[/FONT]