من این شب زنده داری را دوست دارم
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
بین چشم من وتو فاصله اسکان دارد
ودر این بین دل یخ زده مهمان دارد
سطح مژگان مرا ابر در آغوش گرفت
ابر زائو که فقط شرشر باران دارد
باد تکرار نفس های مرا می شمرد
درد دوری نکند مژده ی طوفان دارد!!!
نازنین هاجر و صحرای عطش ،اسماعیل
داستان من وتو آیه فراوان دارد
باز تکرار اساطیر کهن دلخوشی ام
یوسفم گم شده ومیل به کنعان دارد
من تماشاگر ومحو همه ی ثانیه ها
قصه ی چشم تو کی نوبت اکران دارد؟
چشم می بندم ودر خواب به من می گویی:
یک نفر مرده ولی از نفست جان دارد
من وتو برده ی تقدیرِ پر از ابهامیم
چه بگویم ؟به خدا فاصله جریان دارد
پیچک درد وهزاران غم وتنهایی و من
شک ندارم که زمین قحطی انسان دارد!!!!!
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست ..... عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی كوشش بی ادعا ..... عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر ..... عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست ..... عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو ..... عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی ..... عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی ..... عشق یعنی دشت گلكاری شده ؛ در كویری چشمه ای جاری شده ..... یك شقایق در میان دشت خار ؛ باور امكان با یك گل بهار ..... در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت ..... عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش ..... عشق یعنی یك نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا ..... عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده ..... عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام ..... عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها ..... عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای كتاب
بيا تا ليلي و مجنون شويم ، افسانه اش با من بيا با من به شهره عشق رو كن ، خانه اش با من بيا تا سر به رويه شانيه هم رازه دل گوييم اگر مويت چو رز هم شد پريشون ، شانه اش با من سلام اي غم ، سلام اي آشناي مهربانه دل پر پرواز باز كن چون پرستو ، لانه اش با من