رباعی و دو بیتی

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت


بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

خیام


 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا مو بیزارم از ایندل
شو و روزان در آزارم از ایندل

ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ
مو بستان که بیزارم از ایندل
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بنده ی آن کسم که بی ماش خوش است
جفت ِ غم آن کسم که تنهاش خوش است
گویند وفاهاش چه لذت دارد
زانم خبری نیست،جفاهاش خوش است

"مولانا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نسيم! آهسته آهسته سحرگاه
روان شو سوى يار از راه و بيراه
بجنبان حلقه زنجير زلفش
ز حال زار فايز سازش آگاه

فائز دشتستانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه هر چشمی ز جسمی میبرد جان
نه هر زلفی دلی سازد پریشان
نه هر دلبر ز فایز میبرد دل
رموز دلبری سری است پنهان


فائز دشتستانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برگیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که: بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که: برخیز و بیا
:gol:
"حافظ"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
بابا طاهر
 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]با لب ميگون او من مي‌ پرستي مي‌كنم

[FONT=times new roman,times,serif]با نگاه مست او بي باده مستي مي‌كنم

شميم شيرازي

[/FONT][/FONT]
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا دل به برم هوای دل‌بر دارد

افسانهٔ عشق دل‌بر از بر دارد


دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری

دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد


فروغی بسطامی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای شمع! به‌خیره چند بر خود خندی؟
تـو سـوز دل مـرا کجـا مـاننـدی؟
فرق است میان سوز کز جان خیزد
با آنکه به ریسمانْشْ بر خود بندی.

** رضی نیشابوری**

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين

مي‌ترسم از آن‌که بانگ آيد روزي
کاي بي‌خبران راه نه آن است و نه اين!

"حکيم خيام"​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس به مراد خویش یک تک بدوند

این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند


حکیم خیام
 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

حکیم خیام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اول بوفا می وصلم داد
چون مست شدم جام جفا دستم داد
پر اب دو دیده و پر از اتش دل
خاک ره او شدم ببادم داد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا مرا از لطف دریاب
دگر با من نمانده طاقت و تاب
به بیداری چه محرومم ز وصلش
میسر كن به من رویش تو در خواب
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بستان رخ تو گلستان آرد بار
وصل تو حیات جاودان آرد بار
بر خاک فکن قطره‌ای از آب دو لعل
تا بوم و بر زمانه جان آرد بار

سعدی
 

succulent

عضو جدید
چندیست که بیمار وفایت شده ام
در بستر غم چشم به راهت شده ام
این را تو بدان اگر بمیرم روزی
مسئول تویی که من فدایت شده ام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هرچند که گلچهره و سیمین بدنی
حیف از تو ولی که شمع هر انجمنی
ای یار وفادار اگر یار منی
با غیر مگو حرفی و مشنو سخنی

هاتف اصفهانی
 

succulent

عضو جدید
آسمان وقف نگاهت گل من
مانده ام چشم براهت گل من
هر کجا هستی و باشی گویم
که خدا پشت و پناهت گل من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی
از سـلخ بـه غره آیــد از غـره بـه سلخ

خیام

 

succulent

عضو جدید
امروز چو کاسه سرت هست به جا
می نوش به کاسه با حریفی دانا
صد کاسه و کله سر شاه و گدا
نخرند به کوزه فقاعی فردا

خیام
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز

در سایهٔ آن زلف مشوش که تراست

ای بس دل سرگشتهٔ غمکش که تراست


می‌بر دل و می ده غم و فارغ می‌رو

دور از دل من زهی دل خوش که تراست

- انوری

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دود دل ما نشان سوداست دلا

و اندود که از دل است پیداست دلا


هر موج که میزند دل از خون ای دل

آن دل نبود مگر که دریاست دلا

- مولوی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک جرعه هر آنکه از می ما نوشد

عیب و هنر تمام عالم پوشد


ما صاف دلان کینه نداریم ز مهر

خون در دل ما ز مهر دشمن جوشد


- رضی‌الدین آرتیمانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين

مي‌ترسم از آن‌که بانگ آيد روزي
کاي بي‌خبران راه نه آن است و نه اين!


"حکيم خيام"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا رب بگشا گره ز کار من زار
رحمی که زعقل عاجزم در همه کار
جز در گه تو کی بودم در گاهی
محروم ازین درم مکن یا غفار ابوسعید ابوالخیر
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل دل طلبید از پی ره دلجویم

بدرود کنان کرد گذر در کویم


گفتم که ز راه راه و دل دل کم کن

بنگر که من آه آه و دل دل گویم

- خاقانی

 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا بتوانی بکش به جان بار دلی
می‌کوش که تا شوی ز دل یار دلی

آزار دلی مجو که ناگاه کنی
کار دو جهان در سر آزار دلی

ابوسعید ابوالخیر
 

Similar threads

بالا